بانو "روجا چمنکار"، نویسنده و شاعر ایرانی، زادهی ۲۰ آذر ماه ۱۳۶۰ خورشیدی در برازجان استان بوشهر است؛ که در زمینههای شعر، نمایشنامه، فیلمنامه، کارگردانی فعالیت دارد. نخستین سرودههای او در ده سالگی در نشریات شیراز به چاپ رسید.
چمنکار تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته سینما در دانشگاه هنر (تهران) آغاز کرد، در دوره کارشناسی ارشد به تحصیل در رشته ادبیات نمایشی در همان دانشگاه پرداخت و سپس به فرانسه رفت و به تحصیل در رشته زبانهای شرق (ادبیات معاصر فارسی) در مقطع دکترا و نیز سینما در مقطع کارشناسی ارشد مشغول شد.
وی در سال ۱۳۹۰ برنده جایزه کتاب سال شعر جوان (به نام قیصر امینپور) از سوی وزارت ارشاد ایران گردید که مورد انتقاد وبگاه فارس نیوز قرار گرفت. همچنین او بارها کاندیدا و برگزیده انجمنهای ادبی مختلفی چون: کاندیدای سومین دوره جایزهی شعر امروز ایران (کارنامه)، برگزیدهی چهارمین دورهی جایزه شعر امروز ایران (کارنامه)، برندهی دومین دورهی شعر زنان ایران (خورشید) شده است.
▪︎کتابشناسی:
- رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری
- مردن به زبان مادری
- سنگهای نُه ماهه
- با خودم حرف میزنم (نمایشنامه)
- همیشه دری باز به دربهدری بودم
- عاشقانههای ناکجا
- نهمین روز دریا (نمایشنامه)
- میخواهم مجسمه باشم (فیلمنامه)
- پیش از طلوع (فیلمنامه)
- به خواب من بیا (فیلمنامه)
▪︎فیلمشناسی:
- میخواهم مجسمه باشم
- پیش از طلوع
- به خواب من بیا
- فضه (فیلم کوتاه)
- یادها، بوسهها، خنجرها (مستندی از زندگی و شعر منوچهر آتشی)
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[میخواستم پرنده باشی]
میخواستم پرنده باشی
پر بکشی و
هرگز برنگردی.
حالا
سالهاست در من لانه کردهای
شاخههایم را شکستهای
هر شب
خوابهایم را ریخت و پاش میکنی و
هر روز
نوک میزنی به زندگیام...
(۲)
از تهران که میگویم به دریا میرسم
از خودم از تو
از آسمان که میگویم به دریا میرسم
از دریا که فاصله میگیرم
که فراموش میکنم
که دوباره شروع میکنم
به دریا میرسم
کجای دریا نشتی دارد
که تمام رابطههای من عاشقانه میشوند
خیس میشوند و به دریا میرسند.
(۳)
[پیدایم کن]
پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجانها
توی کافهها
از ایستادن پشت ویترینها
چسبیدن به عروسکها
به درخت گیلاسی که به نامم بود
نیمکتی زرد، رُزی سفید، روزی برفی
پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس، توی گریه
وسط رقصی بندری، استکانی کمر باریک، شبی تاریک
حافظهام کجاست؟
خانهام کجاست؟
خندهام کجاست؟
پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره
پنجشنبه، مترو، ایستگاه آخر
آخر اسمم چه بود؟
اسمم چه بود؟
پوستم چه رنگی بود؟
پیدایم کن از رد پای کلمات
جلوی سینما، توی پاک، انتهای خیابانی دراز
خیابانی دراز
دیروزی دراز
روزی دراز
رازم چه بود؟
سایهام کجاست؟
تهران، میدان ولیعصر، جنب بانک ملی ایران
قسمت اشیاء گمشده
پیدایم کن
از میان سایههای بینشان اشیاء گمشده...
(۴)
[دلفینهای آبی]
هر صبح
از خواب میپرم
عجله میکنم
دلفینهای آبی را به موهایم میزنم
جایِ لبهایت را بر لبهایم صورتی میکنم
میز را میچینم
صدایت میزنم
بعد به یاد میآورم
از پاییز به بعد
دیگر نبودهای و من
هر صبح از خواب پریدهام
عجله کردهام
دلفینهایِ آبی را به موهایم زدهام
جایِ لبهایت را بر لبهایم صورتی کردهام
میز را چیدهام و بعد
صدایت زدهام...
(۵)
[چشمهایت را نبند]
تمام راهها را به رویم بستهاند
از مژههایت بالا آمدهام
چشمهایت را نبند.
(۶)
[دری به در به دری]
همیشه دری باز به در به دری بودم
رفتن را بیشتر از آمدن دوست داشتم
صدای تو تنها سرزمین واقعیام بود
کلمات را در آغوشت پنهان میکنم
از این به بعد
همه میتوانند شعرهایی از مرا
در تو بخوانند.
(۷)
[آبشارهای مخفی به چشمهایت میآیند]
به گردنبندی که توی گردنم انداختهاند
دیگر آویزان نشو
پنجرهها را گِل بگیر
مبادا دوباره عاشقم کنند
صدایم را گِل بگیر
چشمهایم را بگذار همیشه باز بمانند و سیاه
لباس مخصوصم را به تن کنم
این جنگ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن خواهد بود
میخواستم بروم
از تو
از این خانه
نمیخواستم برای عروسکهایم پدری کنی
مادر!
وسواس عجیبی گرفتهام
در شانه کردن موهام
فر شدهاند و خاکستری
متوقفم نکن
این جنگ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن خواهد بود
لبهایم را از پشت بام فراری بده
لرزش صدایم را از پشت بام فراری بده
قلبم را از پشت بام فراری بده
چشمهایم را
بگذار همیشه باز بمانند و سیاه
به گردنبندی که توی گردنم انداختهاند
دوباره آویزان میشوی
دوباره
آبشارهای مخفی به چشمهایت میآیند
صخرههای وحشی به اندامت
چیزی میان دستهایت و
لرزش صدایم
رد و بدل میشود
نه
متوقفم نکن
لباس مخصوصم را به تن کردهام
همان که روی منجوقهای براقش وقت صلح
فرمان شلیک میدادی
این جنگ
آخرین تلاش من
برای زنده ماندن
خواهد بود.
(۸)
[از تهران که میگویم به دریا میرسم]
از تهران که میگویم به دریا میرسم
از خودم از تو
از آسمان که میگویم به دریا میرسم
از دریا که فاصله میگیرم
که فراموش میکنم
که دوباره شروع میکنم
به دریا میرسم
کجای دریا نشتی دارد
که تمام رابطههای من عاشقانه میشوند
خیس میشوند و به دریا میرسند.
(۹)
[نه سایه نه سکوت نه ساعت]
با تو شبی
در آیندهای نه چندان دور
زندگی نکرده باشم و
تو گریههایم را بغل نکرده باشی
نه انتظار کشیده باشی
در انتهای جهانی گرد
جنون تلخ جهان مرا
گمم نکردهای که پیدایم نکرده باشی
نه سایه نه سکوت نه ساعت
نه صندلی خالی و فنجان نشستهای
نه پایههای سست و شکستهای
نه چشمانت را بسته باشی و
مرا به یاد آورده باشی
نه نبضم را از پایههای میز تکانده باشی
دستم را گرفته باشی
بیرون زده باشیم از شعر
شب
بوق ممتد باران
خنده الو صدا
نباختهای که نبرده باشی
نه خیابانی که با من قدم زده باشی
نه کافهای که روبرویم نشسته باشی
نه غروبی
نه بارانی
نبودهای که نباشی
نرفتهای که نیامده باشی.
(۱۰)
[در دستانم خطی نیست]
در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)