سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 21 آذر 1403
    11 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 11 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۱ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سید محمود توحیدی شاعر کرمانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : يکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ ۰۴:۳۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۵ | نظرات : ۳

        زنده‌نام "سید محمود توحیدی" متخلص به "ارفع کرمانی"، زاده‌ی فروردین ماه سال ۱۳۲۲ خورشیدی در کرمان، از شاعران معاصر و فعالان عرصه شعر و غزل معاصر ایران به‌شمار می‌آید. وی فرزند "سيد عبدالحسين" (مجدالسادات) بود كه از شعرای چيره دست زمان خود به‌شمار می‌رفت.
        وی تحصیلاتش را در مقطع ابتدایی و متوسطه در زادگاهش گذراند و تحصیلات عالیه را در حوزه زبان و ادبیات فارسی تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه فردوسی مشهد پشت سر نهاد. در طی اين دوران بود كه در مسابقات هنری كه بين دانشگاه‌های سراسر كشور برگزار می‌شد چهار سال متوالی از ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ در رشته‌های داستان‌نويسی، مقاله‌نويسی و شعر رتبه نخست را كسب نمود.
        از ارفع کرمانی، غزل‌های زیادی باقی مانده که به دلیل گرایش‌های صوفیانه وی در حوزه عرفان قرار می‌گیرند. 
        او پس از بازنشستگی بيشتر وقت خود را صرف تحقيق و مطالعه و اشاعه عرفان و تصوف نمود. يكی از كارهای آن دوران وی، انتخاب و بررسی اشعار مرحوم "عبدالله دهش كرمانی" شيخ فقيد خانقاه نعمت اللهی كرمان بود كه بنا به خواسته‌ی آن مرحوم در زمان حيات ايشان انجام گرفت.
        سرانجامش، مرگ به ۱۳ بهمن ماه سال ۱۳۷۹ و دفن در بهارستان هنرمندان کرمان بود.
        از او سه پسر "فواد"، "عماد"، "وداد" و یک دختر به نام "ارفع" به یادگار باقی ماند.
        فرزند بزرگش، نوازنده و مدرس تار، سه تار، تنبور، دف و سازهای کوبه‌ای و آهنگساز و پژوهشگر موسیقی نواحی ایرانی است. وی با تشکیل گروه موسیقی ارفع و استفاده از اشعار پدر، برنامه‌های متعددی در سطح کشور و جهان ترتیب می‌دهد. در یکی از آلبوم‌های "علیرضا افتخاری" فواد آهنگساز و از شعرهای ارفع استفاده شده است. فرزند دیگرش، عماد نیز، نوازنده دف و سازهای کوبه‌ای و آهنگساز ایرانی است.

        ▪︎کتاب‌شناسی:
        - یاس‌ها و داس‌ها.
        - دیوان اشعار.
        - در شهر قصه هیچ عجیبی عجیب نیست.
        - بحث انتقادی راجع به تشبیهات لیلی و مجنون نظامی و جامی.

        ▪︎نمونه شعر:
        (۱)
        [بيا برگرديم!] 
        جاده يك دست نشيب است بيا بر گرديم 
        بوی اين خاك قريب است بيا برگرديم 
        بی‌خود از گوشه‌ی اين بام بر آن بام مپر 
        می‌رسد آنچه نصيب است بيا برگرديم 
        بر قرقخانه‌ی معشوق علم كس نزند 
        پشت عيسی به صليب است بيا برگرديم 
        ساربان گر چه به بی‌راهه برد قافله را
        دست كم ناقه نجيب است بيا برگرديم 
        حرف واعظ همه زيباست وليكن حرف است 
        بن اين وعظ فريب است بيا برگرديم 
        زير گلدسته نديديم به جز سايه‌ی سرد
        بيرق عشق لهيب است بيا برگرديم 
        سر و ته كردن ارفع چه تعجب دارد؟
        كار ديوانه عجيب است بيا برگرديم.
        (۲)
        [چله چلچله] 
        عاقبت طوطی من لال در آمد از كار
        چلّه چلچله‌ام كال در آمد از كار
        وعده‌ام داد شب هجر به پايان برسد 
        وعده يكشبه‌اش سال در آمد از كار
        خواب ديدم صنمی آب به‌رويم پاشيد 
        وسط معركه غسّال در آمد از كار
        صاحب كشف و كرامات، شنيدم مشتش 
        عاقبت وا شد و رمّال در آمد از كار
        دل وامانده چو شاهين قضا را پاييد 
        كفتری بی‌پر و بی‌بال در آمد از كار
        خواستم نظم كنم عاقبتت را ای شيخ 
        خود بخود قافيه‌اش ضال در آمد از كار
        محرم راز دل ساده ارفع، بُن كار
        سر بازارچه طبّال در آمد از كار.
        (۳)
        [قافله عاطفه] 
        دشت انباشته از دشنه يكی كاری نيست 
        دار بر پاست، سری لايق سرداری نيست 
        سال‌ها ميكده از نعره مستانه تهی است  
        شب‌روی دور و بر خانه خماری نيست 
        چشم‌ها خيره به دروازه مهرند ولی 
        اثر از قافله عاطفه،  پنداری نيست 
        غير تنديسه رستم كه به ايوان شده نقش 
        لاشه‌ای نيز در اين دخمه مرداری نيست 
        يك بغل غلغله خشكيده به ديوار گلو 
        جز صدای نفسی از سر ناچاری نيست 
        خون مردی كه اگر جوش خورد دل بدرد
        در رگ غيرت تيغ و تبری جاری نيست 
        مدد ای صاعقه عشق كه ره تاريك است 
        كور سويی، بن پس كوچه هشياری نيست 
        نخلی امروز بجز نخل علم قد نفراشت 
        علمی هست اگر دست علمداری نيست 
        دل چه بنديم به ياری كه نگيرد دستی 
        دلبری می‌کند اما پی دلداری نيست 
        مانده‌ام تيشه فرهاد چرا شيرين كاشت 
        عشق كاری است كه اندر خور حجاری نيست 
        «ارفع» از كوچه رندان تو چرا برگشتی؟
        حرمتی نيست مگر ميكده را؟ آری نيست.
        (۴)
        [عصیان عاشقی] 
        می‌روم تا عالمی بر هم زنم 
        یک دم از آن عالم آرا دم زنم 
        کرده عصیان از قرار عاشقی 
        حرف محرم را به نامحرم زنم 
        اسم اعظم را که مائیمش حجاب 
        جار از گلدسته عالم زنم 
        تا نمایم عاشقان را جای دوست 
        بر سر خرگاه دل پرچم زنم 
        می‌روم امشب به خواتگاه فقر 
        تا صلای رزق بر حاتم زنم 
        می‌روم امشب به بام زندگی 
        هی به حیرتخانه ادهم زنم 
        تا ببینی جلوه‌ها رنگ است و بس 
        رنگ بیرنگی به جام جم زنم 
        می‌روم از آبروی اشک خویش 
        طعنه بر سر چشمه زمزم زنم 
        می‌روم ارفع ز سوز آه خود 
        شعله در ظلمت سرای غم زنم.
        (۵)
        [ته مانده فریاد] 
        بغض گلویم گر دهد آزار این بار
        می‌پاشمش بر سینه دیوار این بار
        از این عنقائیم و خود را می‌کشانیم 
        تا قاف حتی با طناب دار این بار
        محمل نشینان دوشمان آماس زخم است 
        سر می‌کشیم از کوله این بار این بار
        روئین تنان! پیکانمان زانو به زانوست 
        ما چشم می‌دوزیم رستم وار این بار
        زخما به نوشان! کرت‌های تاک مستند 
        در خوشه زاران وعده دیدار این بار
        سوغاتی قدیسیان کندوی نیش است 
        سوداگران ملعبت ز نهار این بار
        ته مانده فریاد را آونگ سازید 
        بر سر در دروازه بازار این بار
        ما از شب تندر نمی‌لرزیم دیگر 
        کردیم از این کردار استغفار این بار
        تصویرهای وهم کوچیدند از ذهن 
        آبشخور تشویش‌ها شد تار این بار
        در خوشه خیز یک بهار سرخ ارفع 
        گل می‌کند سر بر سر نیزار این بار.
         
        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (رها)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۹۲۹ در تاریخ يکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ ۰۴:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        فرهاد احمدیان
        دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰ ۰۰:۰۲
        سلام و عرض ادب بسیار عالی
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰ ۲۲:۴۱
        بسیار زیبا بود خندانک
        مریم محبوب
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۰۹:۱۱
        خندانک خندانک خندانک

        درود

        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1