پنجشنبه ۱۷ آبان
آسیه صمیمی
ارسال شده توسط لیلا طیبی (رها) در تاریخ : پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۰ ۰۵:۲۴
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۶ | نظرات : ۰
|
|
آسیه صمیمی
آسیه صمیمی کریانی، شاعر هرمزگانی، در سال ۱۳۶۰ در روستای کریان میناب که به روستای شاعران شهرت دارد؛ پا به عرصه وجود نهاد. از دوران راهنمایی به سرودن شعر پرداخت و حاصل آن غزلهای پُر احساس و نغز میباشد. نخستین سرودهاش در سال ۱۳۷۷ در مجله جوانان به چاپ رسید.
صمیمی دانشجوی رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور بود و شعر در خانوادهشان ارثی است؛ مرحوم پدرش، دو خواهر و برادرش نیز شعر میگوید.
اشعارش در مجموعه شعری به نام "بر بالهای رویا" در سال ۱۳۸۸ توسط نشر موعود اسلام، چاپ و منتشر شده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
دل به دریا میزنم آری از اینجا میروم
خسته از امروز آن سوی فردا میروم
بینشان باید شدن در این هیاهوی وجود
موج میگردم شبی همراه به دریا میروم
اهل اینجا نیستم قلبم گواهی میدهد
عاقبت یک روز پنهانی ز دنیا میروم
زندگی در پیش چشمم یکسره خاکستری
کوچ باید کرد با پرهای رویا میروم
اشک میریزم به سوگ لحظههای بیحضور
گفتهام صد بار و میگویم از اینجا میروم.
(۲)
پراید نقرهای
ببرد از من قرار و طاقت و هوش
پرایدی نقرهای در جادهای دوش
پرایدی... نه! بگو رخشی سواری
که حتی برده از رستم دل و هوش
ز تاب آتش سوادی عشقش
در آوردم طلا از دست و از گوش
و رفتم تا زنم آنرا به نامم
شرم از قیمتش ناگاه مدهوش
زبان باز کرد آن زیبای خوفته
بگفتا ای عزیز من نزن جوش
برو خالی نما جیب حسابت
و چندین سکه هم جانا بنه روش
مگر نه با چنین پولی عزیزم
نمیگری مرا هرگز در آغوش.
(۳)
بخیههای فقر!!!
شنیدم که در خطه ی اصفهان
به شهری که نام خمینی است بر آن
یکی کودک چار ساله و پاک
قضا صورتش را نمودست چاک
برای مداوا به درمانگهی
شده با پدر مادر خود رهی
پدر کارگر بود و مادر، فقیر
در آمد به حد بخور که نمیر
پزشکان حاذق پس از دیدنش
مهیا شدند بهر دوشیدنش
پرستار با ناله های بدی
بخیه بر آن زخم صورت زدی
چو صندوق داد فاکتور شیر گیر
به زانو در آمد چو آهوی پیر
چنین مبلغی در توانش نبود
رمق در تن و بازوانش نبود
ندارد، نگاهش پر از خواهش است
خدا را، بر این بنده بخشایش است
چو عاجز شد از مبلغ این عمل
پزشکش در آمد به دین دغل
به سیمای خود اخم را میکشد
و خود بخیهی زخم را میکشد
پزشکا به چشم تو ما کیستیم
به الله ما داعشی نیستیم
ز شهر توایم با تو یک پیکریم
بنی آدمیم، عضو یکدیگریم
از این مردمست هرچه داری، پزشک
چه کردی؟ چرا نابکاری پزشک؟
یکی مرد تا تو امیری کنی
نه در معرکه زورگیری کنی
یکی شد اسیر و یکی شد شهید
که تو قامتت تا بدین جا رسید
پزشکا تو که موسم هر اذان
جلوتر ز منشی بگردی دوان
وضو سازی و پاکسازی کنی
تنت را دوباره نمازی کنی
دلیل نمازی که خوانی تو چیست؟
اگر سعی و منظورتان، بندگیست
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۶۶۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۰ ۰۵:۲۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.