پنجشنبه ۲۲ آذر
بیماریِ دورمرگ
ارسال شده توسط سحر غزانی در تاریخ : دوشنبه ۲۳ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۵۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۱۱ | نظرات : ۱۱
|
|
مورچه : فضایی به نظرت اینجا چه خبره چرا اینقد شلوغه
فضایی: نمیدونم..بزار از اون کوتوله که کنار درخته بپرسیم
بیا بریم...
ببخشید اقای کوتوله
کوتوله: چیه؟
فضایی: میشه بگید اینجا چه خبره چرا همه اینقدر توی تکاپو هستن...
کوتوله: تو چرا ماسک نداریییی؟ نکنه عاشق نیستی؟
فضایی: من؟
فضایی با شنیدن این جمله تمام ذهنش رفت به قدیما و مورچه وقتی که دید فضایی کلا از این عالم شوت شد خودش بحثو با کوتوله شروع کرد
مورچه: کوتوله جان چرا باید ماسک بزنیم...
کوتوله: دورمرررررگگگگگ
مورچه : دورمرگ ؟
کوتوله : آره مگه نمیدونی این ویروس دور مرگ الان پخش شده اینجا ...
شماها غریبید میمیرید میمیرید
مورچه : تا به حال نشنیده بودم میشه راجبش برام توضیح بدی
کوتوله از عصبانیت اون دو خال شیویدی که رو سرش بودو خاروند و با بهت و عجله گفت:
ما اینجا پشتِ مزرعه ی ستاره ها یه قلبستان داریم
اونجا جاییه که وقتی یکی ازما متولد میشه بخشی از عصاره ی وجودشو نگهداری میکنن تا وقتی کسی که دوسش داره به بیماری دور مرگ دچار شد اون عصاره رو بدن بهش تا نمیره و زنده بمونه
حالا امروز گفتن یکی از کوتوله ها یارش مرده پس مطمعنن دچار بیماری دورمرگ شده و ما برای اینکه بی قراری نکنه مجبور بودیم بغلش کنیم و ما هم گرفتیم ، احتمالا توی کل اینجا پخش شده الانم همه داریم میریم قلبستان تا عصاره اونی که دلمون براش تنگه و ازمون دوره رو بر داریم تا نمیریم
بنظرم شماها بهتره از اینجا برید یا ماسک بزنید من باید برم دیرم شد
مورچه : صبر کن صبر کن یه سوال دیگه ...چرا پس یه سریا اینجا بر عکس شماها قیافه هاشون بیخیاله
کوتوله: اونا یا هنوز عاشق نشدن یا اگرم شدن یارشون کنارشونه حالا ولم کن بزار برم تا اون شاخکای درازتو نَکَندم
مورچه: باشه برو چرا عصبانی میشی؟ :(
کوتوله همینجور دور میشدو زیر لب با حالت غر میگفت من دارم از دلتنگی میمیرم اونوقت این هی سوال میپرسه اینا کی بودن دیگه اَه
مورچه یه نگاهی به قیافه و لبو لوچه آویزون شده ی فضایی انداخت و با خنده ی ریز گفت
آی فضایی نکنه تو هم دور مرگ گرفتی؟
فضایی: مورچه ! روی زمینم این بیماری هست فقط کسی اسمشو نمیدونه
خودِ من تازه همین الان فهمیدم که چندین بار دچار این بیماری شدم اما همون عکس های یادگاری برام نقشِ عصاره ی این کوتوله هارو داشت
مورچه: دورمرگ...چه غمگین و جالب
چای کهکشان
سحر غزانی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۱۵۶ در تاریخ دوشنبه ۲۳ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید