سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        آدم گاهی...
        ارسال شده توسط

        نسرین علی وردی زاده

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۱۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۷۵ | نظرات : ۱۳

        آدم گاهی نمی‌خواهد بنویسد. نوشتنش نمی‌آید. دستش روی قلم نمی‌لغزد. آدم گاهی فکر می‌کند از یاد تاریخ خواهد رفت. و به گذشته گره خواهد خورد! گاهی استکانِ احساسش لب‌پَر می‌شود. کاسهٔ صبرش لبریز می‌شود. گاهی رفتنش معنا می‌شود.
        آدم گاهی یک سیلی می‌شود و می‌خورد به گوشِ سرنوشت! گاهی یک دیوار می‌شود و می‌ایستد در روی عشق! گاه می‌شود یک پرستو! گاهی پی‌نوشت! آدم گاهی سست می‌شود. وا می‌رود. آدم گاهی از آدم بودنش خسته می‌شود. زندگی دلش را می‌زند. تابلواَش می‌شکند. آدم گاهی فکر می‌کند زنده است ولی می‌میرد...!

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۷۸ در تاریخ پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۱۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۸:۴۱
        سلام بر همولایتی ام نسرین بانو تانری نین باخشی سیزه یار اولسون خندانک خندانک


        زنده مانی گشت گاهی زندگانی های ما
        یاربم لطفی نما از چشمه ی چشمان خود

        گر تو خواهی حَی شود هر میّت و میرا و مرگ
        یاربم فضلی رسان از روضه ی رضوان خود (بداهه)

        توکّلنا عَلَی الله علی کل حال خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۲۴
        سلام و درود متقابل مهربانو حسین‌زاده عزیزم!
        بداههٔ زیبای‌تان بسیار به دلم نشست. الییز وار اولسون! اورگییز شاد اولسون!
        بسیار خوشحال و مفتخرم که با بانوی ارجمندی چون شما همولایتی هستم. منت نهادید بانو! سپاسگزارم! ساغ اولاسیز!🌺🌹🌺🌹
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۰۸:۵۴
        سلا م ودرود برشما شاعر گرانقدر علی وردی عزیز
        وبزگوار
        بسیار عالی واقعا ادمی درخود متحیر است
        که به چه دردی میخورد امدنش برای چه و
        رفتنش به کجا سرانجام چیست .
        اما فقط یک چیز این وسط امیدوار کننده است
        وانهم امید به خداوند .سلامتباشید وهمیشه
        سلام سر افراز . خندانک : خندانک 2: خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۲۶
        سلام و درود متقابل جناب فتحی عزیز!
        نگاهتان برایم بسی ارزشمند است.
        سپاس از وقتی که گذاشتید.
        مفتخرم کردید جناب! سپاسگزارم🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۱
        درود بر شما بانو علی وردی زاده گرامی
        دلنوشته زیبا اما غمگین

        انشالله که دلتان شاد باشد
        پاینده و برقرار باشید
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۵۰
        درود بر شما جناب پرناک!
        سپاس از لطفتان! ممنونم از حضور گرمتان!
        منت نهادید! سرافراز باشید!🌺🌸🌺🌸
        ارسال پاسخ
        سینا خواجه زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۲۸
        نمی خواهم که شعری باز گویم
        بخواهم هم همین ایجاز گویم

        گذشتن آخرین آغازمانَ ست
        ولی من از نَخستین راز گویم

        که می ماند؟ خودت؟ یا هر که دیگر
        بگو تا من بدو بی ناز گویم

        نمی گویم! گذشتم از نشستن!
        چرا با چلّه از پرواز گویم

        به گوشِ مؤمنانی با تعهّد
        چرا این رازِ شَکّ انداز گویم؟

        (چلّه یعنی زِهِ کمان)
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما مهربانو علی وردی زاده
        این سروده هم برگرفته از نوشتارتان.
        گفتم شاید به کارتان بیاید.

        پیروز و پایدار باشید.
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۰
        باز هم قلمتان هوش و ذکاوت به گرو می‌برد جناب خواجه‌زاده!
        واقعا نمی‌دانم چطور باید سپاسگزار الطاف و محبت‌های شما باشم و به چه سان لب به سپاس بگشایم.
        فقط می‌توانم همین را بگویم که منت می‌گذارید و بنده‌نوازی می‌‌نمایید. شعرتان را برای همیشه در گوشه‌ای از دفترم نگاه خواهم داشت.

        سایه‌تان مستدام! متشکر🌸🌺🌸🌺
        ارسال پاسخ
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۰۶
        ممنونم بانوی گرامی
        بنده فکر نمیکردم اینقدر خوشایند باشد، وگرنه بیش از بداهه ای نوشتن انرژی میگذاشتم.
        بسیار ممنونم، احساس می کنم که از سر بزرگواری اینگونه می فرمایید.
        باز اگر قصدتان ست که آن را نگاه دارید که مباهت بنده را سبب می شود، پیش از آن به نظرم این بیت را:

        نمی گویم! گذشتم از نشستن!
        چرا با چلّه از پرواز گویم

        به اینصورت تغییر دهید تا به معنایی اینگونه بدهد: اصلاً ((کمان ها)) را را نمی بخشم و به شما نمی گویم...

        نمی گویم! گذشتم از گذشتن!
        چرا با چلّه از پرواز گویم
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۱۶
        اتفاقا بسیار هم زیباست!
        چشم حتما اضافه‌ خواهم نمود
        باز هم ممنونم🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۱۵
        درود برشما شاعر گرانقدر علی وردی عزیز
        بیهنهایت عالی و
        زیبا واموزنده
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۸
        درود جناب فتحی
        سپاسگزارم از الطاف شما
        ممنون! پاینده باشید🌺🌸🌺
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3