جمعه ۷ دی
تسلیت
ارسال شده توسط ابراهیم حاج محمدی در تاریخ : يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۱۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۰۴ | نظرات : ۹۱
|
|
انا لله و انا الیه راجعون با نهایت تاسّف و تاثّر و اندوه اطّلاع حاصل گردید که دوست دیرینه ام استاد فرهیخته حاج علی اصغر اقتداری《حرمان》 به دیدار معشوق حقیقی شتافت. روحش قرین رحمت واسعه ی الهی باد . اینجانب این مصیبت دردناک را به خانواده ی آن مرحوم و جامعه ی ادبی سبزوار و خراسان و شاعران پارسی زبان و همدلان و همنوایانش در شعر ناب و همه دوستان و آشنایان آن عزیز تسلیت عرض می کنم و علو درجات آن معلم و ادیب فرهیخته را از درگاه خداوند مسالت می نمایم.
شبیه یک خبر تلخ ناگهان شده ای
مجال بغض مرا لکنت زبان شده ای
به نظم نبض من آهنگ دیگری دادی
مسیر آه مرا زخم استخوان شده ای
به جای این که بروید بهار از قدمت
سکوت ممتد ودرد آور خزان شده ای
برای چشم تو یک کهکشان غزل گفتم
که باورت شده از جنس آسمان شده ای
لباس ناز تورا بافتم به رنگ امید
چه شد که باور یک یأس جاودان شده ای
نمانده هیچ امیدی به مهربانی تو
که در ترازوی احساسم امتحان شده ای
به رغم این همه حسرت، هنوز می بینم
که لابلای غزل های من نهان شده ای
#علی_اصغر_اقتداری
سی ام آبان ۹۹ پر کشید 🕊🖤 تسلیت 🥀
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۶۲۵ در تاریخ يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
تسبیح بر مدار ریا چرخ میخورد سالک نمانده، رهرو عرفان عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
ایمان بیاوربم به دردی که پیش روست ایمان بیاوریم که درمان عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
جز به اشک شعرهایم نان خشکم ترنشد
قسمتم از باغ هستی جز گلی پرپر نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃
| |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
روزها نگاه به انسان عوض شدهست آیین مهرورزی واحسان عوض شدهست
تنها نه شهر بوی صداقت نمیدهد حتی صفای کوه و بیابان عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
گم کرده قبلهایم و به مقصد نمیرسیم چون جاده، شهر، کوچه، خیابان عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
شک بر سر زمین و زمان پنجه میکشد درک یقین و معنی ایمان عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
ایمان بیاوربم به دردی که پیش روست ایمان بیاوریم که درمان عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
گرچه طعم زندگی دایم برایم تلخ بود
شعرم امّا در تمام عمر خود بتگر نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
از مرامم نان به نرخ مدح خواندن دور بود
گرچه بین ما و مداحان کسی داور نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
با کمال فخر می گویم که دنیا بشنود
شعر من هرگز برای نام و نان کافر نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
سال من یک فصل در خود داشت آن هم سرد سرد
دست تقدیرم چرا هرگز بهار آور نشد؟!
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
هیچ سقفی هستیام را رنگ آرامش نداد
هیچ کانالی برای امن من سنگر نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
الغرض این گونه سر شد سالهای عمر من
ساده میبینی ولی آسان برایم سر نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
با کمال فخر می گویم که دنیا بشنود
شعر من هرگز برای نام و نان کافر نشد
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
آری ! آری! نوحه و افغان خطاست اقتداری چون که مهمانِ خداست هست فقدانش ولی سنگین و تلخ جای او خالی میانِ جمعِ ماست | |
|
زنده باشید .سپاس | |
|
با معدهها حلال خدا سازگار نیست دیریست راه یافتن نان عـوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
|
در شهر جنگ چنگ زدن بر غنایم است جنگی که جنس اسلحهی آن عوض شدهست
علی اصغر اقتداری (حرمان)🍃🌸🍃 | |
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روز ها با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روز ها
نیست جز ماتمسرا دل لاجرم حس می کنم زندگی چیزی است مانند جفنگ این روزها
آه و اشک و ناله و فریاد و اندوه و فغان عرصه را بر جان من کرده ست تنگ این روزها
سر خوشی ها از چه رو یکریز می بازند رنگ می زند بر دل فقط اندوه چنگ این روزها
نیست سرمستی خیالی بیش زیرا باده راست شیشه ی رنگین حجابِ آب و رنگ این روزها
بر نمی خیزد جز آهت از نهاد افتاده است در دل آیینه ها از بس که زنگ این روز ها
دیده ها از بس که اشک آلوده اند از حزن، هیچ چشم ها را کس نبیند شوخ و شنگ این روزها
رخت بر بست《اقتداری》 از جهان گردید پُر قلب من در سینه ام از آذرنگ این روزها | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چه خبر تلخ و دردناکی!
واژهها درمیمانند از بیان این سوز جانگداز.
روح بلند استاد اقتداری بزرگوار قرین رحمت پروردگار باد!
آخرین شعر ارسالی استاد اقتداری در سایت ادبی شعر ناب:
مستم نخورده جرعه ای از استکان تو
از نوع دیگراست یقیناً جهان تو
چون آن «زن شبانهی موعود» آمدی
تا شعر من سروده شود از زبان تو
با واژهها رفیقم از آن رو که دیدهام
در لا به لای شعرم از آنها نشان تو
با آن که شرح ناز تو جاریست باز هم
از من شنیدنیست فقط داستان تو
گلهای روسری تو از باغ قمصرند
از دشت لاله رنگ گرفته لبان تو
صف بستهاند یاسمن و ارغوان مگر
بوسه زنند بر تن چون پرنیان تو
آری درست میشنوی! عاشق تواند
دریا و کوه و جنگل مازندران تو
دارم غزل غزل به تو نزدیک میشوم
شاید به بزم بوسه شوم میهمان تو
«آه ای زن شبانه ی موعود» سهراب سپهری