سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        یک مشت اب
        ارسال شده توسط

        دانیال فریادی

        در تاریخ : شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۱۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۶۵ | نظرات : ۸

        سردی هوا در گوشت و پوست پسرک نفوذ کرده بود
        گفته بودند باید ساعت  پنج صبح دم در پادگان باشند برای عزام به خد مت سربازی 
        بیبشتر پسر ها با پدرشان امده بودند و او تنها امده بود . در گوشه ای به درختی صنوبر پیری تکیه داد بود که از دور صدایی پشت سر هم صدایش می زد
        وقتی خوب دقت کرد صدای مادرش بود
        از تعجب کم بود شاغخ در بیاورد
        با خشم به مادرش نگریست با عصبانیت گفت مگر نگفتم کسی با من پادگان نیایید
        مادر گذاشت تا خوب عصبانیت پسرش فروکش کند بعد با صدای مهربانش گفت
        پسرم ببخشید من فراموش کرده بودم تو راه از زیر اب و قران رد کنم تا بعد پایان خدمت به سلامت به خانه برگردی 
        پسرک فقط با تعجب به پارج اب و قران دست مادرش نگاه می کرد
        به مادرش گفت بیا تا هوا روشن نشده و کسی ندیده کارتو انجام بده برو
        مادر با خوشحالی پسر ش را از زیر قران گذر داد و پشت سرش اب پارج را ریخت
        و با او خداحافطی کرد
        اکنون پسرک بعد 40 سال با پارجی از اب بر سر مزار مادرش امده و با ریختن اب بر مزار مادرش به یک باره یاد ان روز افتاد که مادرش ان مپسیر طولانی را با پارج اب و قران به در پادگان امده بود
        و تنها قطره اشکی پاسخ مهربانی مادرش شد که بر روی مزارش افتاد
         
         
         
        با تشکر
        دانیال فریادی
        با نظرات زیبای خویش راهگشا باشیم

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۳۶۵ در تاریخ شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۱۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        اجمل وثیق
        شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
        سلام! جناب فریادی عزیز
        بسیار زیبا بود⚘
        درود بر همهء مادران عزیز❤❤
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۸:۰۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حسین راستگو
        شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۳۱
        سلام و عرض ادب
        بسیار زیبا می نویسید بزرگوار
        پر از احساس است
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۸:۰۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۹ ۱۸:۵۲
        سلام درود برشما
        بسیار عالی واموزنده وجالب به انهییکه
        قدر پدر ومادررا نمیدانند یاد اور ی میکند
        احسن وتبارک اله خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۸:۰۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرهاد شریف
        دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۹ ۲۲:۰۲
        درودها خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۸:۰۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2