يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ نجواهای قدیمی شاعر ابراهیم زحمت کش
|
|
وقتی که در باز شد،
من بر، ابرهای انتظار
خود را کشته بودم.
|
|
|
|
|
من ماندم و شما ،
از جایگاه خوانش سحر
می خوانمش پر ناله در پگاه.
من ریش کهنه ام را
|
|
|
|
|
امروز جان خسته ام،
پیکر نسوز آب را
مثل درک من از آتش ،
می جوشاند...
|
|
|
|
|
آیا نباید بپرسیم
که تبسم قاصدک به کدام سوست؟
و نخندیم
به انبوه پرواز پرستوها
|
|
|
|
|
... و هنگامی چشیدم
سیگاری پر از اندوه و حسرت را
|
|
|
|
|
زمستان
تجلی امواج نو
و انبوه یخ زدگی
در هیاهوی آغاز،
آنجا که
|
|
|
|
|
باد خشکی
می وزد،
از دور می آید به سوگم.
و با وز وز شدن در گوش من خوانَد
چه از رنجی که در راهش
|
|
|
|
|
در سپیده ،تازه ،پلکم بسته بود،
که با سوزن سینه اش ،بیدار شدم
|
|
|
|
|
امروز
اشکت مثل خورشید
بارید
در راهت می خوردم
مروارید نگاهت را
...
|
|
|
|
|
زمستان
تجلی امواج نو
و انبوه یخ زدگی
|
|
|
|
|
با نی ،زمزم می نواخت،بی آنکه طعم سرکشیدنش را بخواند!
|
|
|
|
|
من به همراه غم شب زده ام
من به همراه غم شب زده ام
من به همراه تن رنجکشم
من به همراه قدمهای دل
|
|
|
|
|
روشنایی تیرهای برق
همچو ارتعاش رعد،روشن می کند سوسویشان
|
|
|
|
|
تو در امواج یک دریای طوفانی مرا تا اوج بودن ،
زندگی کردن،
کشاندی.
|
|
|
|
|
سیاهی رخت بر بست و سوار قصه ها گشت
|
|
|
|
|
خاطره ها
تشنه ها را می دزدند
|
|
|
|
|
هنوز دوست دارم،
فالوده ای از دستانت بگیرم و بچشانم آنرا به چشمانم
تا درد پلکهایم آرام گیرد،
هنوز
|
|
|
|
|
تابلوی نقش فساد
موج وار
می گذرد از خیرۀ چشمانم.
هوس لب
|
|
|