يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ تنهاترین مرد زمین شاعر مهدي خانبان
|
|
ای خدا این زندگی زندان زندانهای ماست // آنکه زندان بان این زندان بود نامش خداست
|
|
|
|
|
زحمت مردن من یک قدم است تا لب گور /
دائما کفن ز تن دارم عزیز در شب و روز /
من که از خان بودنم یاد
|
|
|
|
|
تو که رفتی گذشتی راحت ازمن
دوچشمانت شود بارانی از من
چرا گفتی ز اول عاشق هستی
برای با من بودن لای
|
|
|
|
|
بعد ازمن پیر می شی .. اسیر و دلگیر میشی
زانو به غم میزنی ... .. ز غصه ها دم میزنی
وقتی که یاد من
|
|
|
|
|
شعر غم بسیار بسیار گفته ام
ناله و ماتم فراوان گفته ام
از جدایی ها فراوان گفته ام
از عزیز
|
|
|
|
|
ای غم نویس دل غمناک
باز غم سرودی با دل پاک
ای شاعر غمد
|
|
|
|
|
با خبری ای عشق زیبای من
دلبر من گشتی ز دنیای من
چشم نگرانم دلم یاد توست
قیمت این عشق دل پاک
|
|
|
|
|
دل من زغم گرفته تو مگر خبر نداری
چه کنم خراب حالم تو مگر خبر نداری
به کجا رفتی شتابان که دگر خ
|
|
|
|
|
خون به جگرقلم به دست آمدم
خسته دلم با دل سرد آمدم
حال قلم بر دل خونم زنم
تا بکشم نقش دل خست
|
|
|
|
|
زنده ماندن با دل عاشق بسي دشوار بود
زندگي با اين دل پر درد مرا آزار بود
|
|
|
|
|
شعر گویم ز کوی بی وفایان
به دوستان و عزیزان خوب رویان
گهی شادم گهی غمگین
گهی نالان گهی خو
|
|
|
|
|
نقش بست شعری دگر بردفترایام من
نام دفتر می نهم غمنامه ی ایام من
هرچه گشتم روز وشب درجستجوی غمه
|
|
|
|
|
امشب دوباره دیده ام بر آسمان گریان شده
شعر و غزل های دلم ستاره باران ها شده
در این شب پر سوز
|
|
|
|
|
خسته دلی یاد خدا کرده بود
آتشی از عشق به پا کرده بود
تا که شبی خسته زغم خفته بود
چنین گلای
|
|
|
|
|
عاقبت ایام غمگین بر دلم بیداد شد //نام من با بار غم بر آسمان بر باد شد// با توام ای آشنا ای آن که خو
|
|
|
|
|
دنیای شعر فراموشی ام //غرق غمم شعله ی خاموشی ام // طعنه ی بسیار زدند عیب ما // زخم زبان ها حیله بر ح
|
|
|
|
|
حس دیدار
حس دیدار به سرم آمده امشب
دیدن یار ز برم آمده
|
|
|
|
|
دلی خسته . ... دلی آکنده از غم
دلی رسوا دلی بیماردلی زخم
|
|
|