صفحه رسمی شاعر حبیب الله نبی اللهی قهفرخی
|
حبیب الله نبی اللهی قهفرخی
|
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۲۶ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱ بهمن ۱۳۸۹ | شغل: | بازنشسته |
محل سکونت: | استان خراسان رضوی - مشهد |
علاقه مندی ها: | ادبیات : شعر - داستان - ترانه - مقاله |
امتیاز : | ۱ |
تا کنون 5 کاربر 7 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: خوزستانی هستم و در استانهای تهران،بوشهر،گیلان،خراسان هم بودم.
به ادبیات در زمینه ی داستان،شعر،ترانه و مقاله علاقه درام و در حال آموختن بیشتر در زمینه های فوق از استادان عزیز و گرانقدر در این سایت می باشم و در تمام سبک ها سروده هایم را می نویسم هرچند دارای ایراد و نقص می باشند ولی از نقد و انتقاد و راهنمایی عزیزان استقبال می نمایم و بابت آن تشکر و قدردانی می کنم از طرفی چنانچه استاد خطایم می کنند که نیستم و این فقط به خاطر معرفت و بزرگواری دوستان است که حرمت سن و سال را نگه می دارند |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
ناز کردی تا که برقع باز کردی با دو چشمانت چو بردی این دلم را فصل غم آغاز کردی ساز کردی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۵۱۷۹ در تاریخ پنجشنبه ۲۰ تير ۱۳۹۲ ۲۳:۴۸
نظرات: ۲۸
|
|
الک کردم همه ی شعرهایت را فقط من، من، من، ... ماندم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۴۹۰۰ در تاریخ شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۲ ۱۷:۳۳
نظرات: ۴۹
|
|
چشم به راه ماند تا غروب باران نیامد به شبنم دل بست برگ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۴۸۱۲ در تاریخ جمعه ۱۴ تير ۱۳۹۲ ۰۳:۳۸
نظرات: ۴۷
|
|
انتخاب دیگری نداشتی هیچکس نبود به جزء من و تو حوا ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۴۷۱۲ در تاریخ چهارشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۲ ۰۲:۱۴
نظرات: ۵۳
|
|
من، مترسکم انگار اشتباهی رخ داده بین من و تو آدم وقتی تو بیایی هیچ پرنده ای نمی م ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۴۴۹۲ در تاریخ شنبه ۸ تير ۱۳۹۲ ۰۰:۴۱
نظرات: ۶۶
مجموع ۴۶ پست فعال در ۱۰ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر حبیب الله نبی اللهی قهفرخی
|
|
- ازمدرسه که اومد ، نذار بره توی کوچه. مادرم باصدای بلندکه من هم بشنوم به پدرم گفت: - بازی رو ول
|
|
سه شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰ ۰۰:۰۲
نظرات: ۶
|
|
درپیاده روبه دیوارتکیه داده بودوداشت می لرزید.دستانش رامدام توی جیب هایش می کردودوباره بیرون می آوردوبادهانش درآن ها می دمیدوسپس به هم می مالید.لباس مندرس و پاره ای به تن داشت.سوز سرما ازتحمل او
|
|
يکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰ ۰۹:۴۳
نظرات: ۶
|
|
مادرم با عصبانیت آمد توی اتاق وبه پدرگفت:« ببین چه دختر شیطونی داری؟ بند لباس هاروبریده وتمام اونارو ریخته توی حیاط ، مجبورشدم دوباره همه ی لباس ها رو آب کشی...» . توی حرف مادر دویدم وگفتم:« راس
|
|
يکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰ ۰۳:۵۴
نظرات: ۳
|
|
مادرم صدا زد:« نرگس ، مگه نگفتم سفره رو پاک کن » گفتم:« چشم مامان ، داریم بازی می کنیم. بعد پاک می کنم» . مادرم چشم غره ای به من رفت . به بچه ها گفتم:« ساکت باشین الان میام» رفتم سفره راپاک کردم
|
|
پنجشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۷:۵۶
نظرات: ۳
|
|
یکی از صداهای دلنشین و مهر آمیز بعد از صدای پدر و مادر ، صدای معلم است. معلم ، مرد باشد یا زن ، فرقی نمی کند. به همین علت می توان گفت یا پدری است مهربان و یا مادری است دلسوز و بهر حال هر کدام از
|
|
دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۲:۳۲
نظرات: ۰
مجموع ۱۷ پست فعال در ۴ صفحه |