صفحه رسمی شاعر مونس حسینی
|
مونس حسینی
|
تاریخ تولد: | دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۴۸ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۴۲۸ |
تا کنون 38 کاربر 93 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
وقتی مرا از لابلای آهن پاره ها بیرون کشیدند.....
...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۹۸۴۴ در تاریخ سه شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ ۱۶:۲۳
نظرات: ۲۵
|
|
جوری سمت بخاری و رابی زیر تخت پرت شد. جوری با زحمت رابی را .......
...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۹۷۹۳ در تاریخ يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ ۲۳:۳۵
نظرات: ۱۵
|
|
پيرمرد هفتاد ساله خجالت نمی کشد از تهران به دردآباد آمده و خواستار من هفده ساله است . فکر کرده.... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۹۷۳۶ در تاریخ شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۳ ۱۶:۲۱
نظرات: ۱۱
|
|
سفر ِ سر
سرم بی قرار بود و روی تنم بند نمی شد. سرم را به باد دادم.
باد سرم را برد و انداخت روی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۹۶۸۵ در تاریخ جمعه ۱۴ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۲۸
نظرات: ۱۱
|
|
فریاد زدم : شاخه هایم جوانه زده !
رعد غرید و صدایم درهم شکست و به گوشش نرسید.
فریاد زدم : شکوفه ه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۹۶۵۲ در تاریخ پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۱۹
نظرات: ۱۶
مجموع ۱۵ پست فعال در ۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر مونس حسینی
|
|
در حین توپ بازی داستانچه ای در ذهنم شکل گرفت. فوری داستان را از ذهنم بیرون کشیدم و روی دفترم ريختم . تا نقطه پایانی را گذاشتم ، مادر عزیزتر از جانم وارد اطاق شد و گفت : &nbs
|
|
شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳ ۰۲:۳۸
نظرات: ۴
|
|
کتابی از داخل کارتن کتابهایم برداشتم. هر شب قبل ازخواب برای یکی از نوه هایم کتاب می خواندم. امشب من بودم، کتاب ها بودند ، اما نوه ای نبود تا برایش قصه بخوانم . خوابم نمی برد چون
|
|
جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۹۳ ۰۴:۰۳
نظرات: ۱۱
|
|
خوابم نیامد . رفتم ورفتم تا به پیرزنی رسیدم . پیرزن پرسید: در تاریکی شب به دنبال چه می گردی؟ جواب دادم: به دنبال خوابم ، امشب خوابم نیامد! پیرزن گفت: برایت لالایی می خو
|
|
چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۲۸
نظرات: ۷
|
|
پيرمرد هفتاد ساله خجالت نمی کشد از تهران به دردآباد آمده و خواستار من هفده ساله است . فکرکرده چون نامادری دارم و پدرم معتاد است دو دستی مرا به او می دهند.
|
|
شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۳ ۲۳:۵۳
نظرات: ۳
|
|
فریاد زدم : شاخه هایم جوانه زده ! رعد غرید و صدایم درهم شکست و به گوشش نرسید. فریاد زدم : شکوفه های صورتی ، شاخه هایم را پر کرده ! باد وزید و صدایم پراکنده شد و به گوشش نرسی
|
|
پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۳ ۰۰:۳۱
نظرات: ۶