صفحه رسمی شاعر حسین فریدونی
|
حسین فریدونی
|
تاریخ تولد: | يکشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۵۱ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱۳ تير ۱۳۹۳ | شغل: | روزنامه نگار |
محل سکونت: | بندرعباس |
علاقه مندی ها: | شعر و قصه |
امتیاز : | ۲۰۰ |
تا کنون 37 کاربر 63 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: من در دهستان فداغ از توابع لارستان فارس متولد شدم و برای امرار معاش از سال یکهزار و سیصد و شصت و نه به بندرعباس آمدم و ابتدا در یک کتابفروشی مشغول به کار شدم. مدتی هم در چاپخانه استاد بهمنی کار کردم و با علاقه ای که به نوشتن و سرودن داشتم به سمت انجمن های شعر و ادب و همچنین مطبوعات سوق پیدا کردم و اکنون به کار روزنامه نگاری مشغول هستم.
وبلاگ هاي شخصي من:
*- خبرنگار دات كام
*- صدف نیوز
|
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
حجمی از حیرانی ام، ای آسمان
پرسشی پنهانی ام، ای آسمان ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۸۱۴۸ در تاریخ پنجشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۳ ۱۶:۵۹
نظرات: ۱۴
|
|
نامه ات ای دوست آمد
باز با باد بهاری
ناگهان خندید قل ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۸۰۴۲ در تاریخ دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۳ ۰۶:۱۲
نظرات: ۱۹
|
|
تو را من دوست می دارم
چه با لبخند زیبایت
چه با آن اشک پاک و
همچو مروارید چشمانت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۷۷۵۰ در تاریخ جمعه ۱۳ تير ۱۳۹۳ ۱۳:۵۹
نظرات: ۲۲
مجموع ۱۳ پست فعال در ۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر حسین فریدونی
|
|
هدیه ای از قاضی همگی دور سفره نشسته و مشغول ناهار خوردن بودند که زنگ در حیاط به صدا درآمد. بابای سعید از جا بلند شد و رفت که در را باز کند. همین طور که می رفت گفت: "یعنی این وقت ظهر کیه؟!" د
|
|
سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ۱۷:۱۶
نظرات: ۱
|
|
نگرانی پدر بزرگ باران به شدت می بارید و از چند جای سقف اتاق چکه می کرد. مادر در حالی که مرتب ظرف هایی می آورد و در محل هایی که آب چکه می کرد می گذاشت تا فرش ها خیس نشود گفت: «این که ن
|
|
دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۳ ۲۲:۳۹
نظرات: ۵
|
|
آنهايي كه شعر نو را قبول ندارند، شعر را نمي شناسند همان طور كه در مقدمه كتاب «در ساحل احساس» متذكر شده بودم: شعر بياني برتر و متفاوت با سخن و نوشته معمولي است و همين ويژگي
|
|
چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳ ۲۰:۳۸
نظرات: ۶
|
|
بهترین یادگار همین که پا به درون صحن امامزاده گذاشت، اذان مغرب از بلندگوی امامزاده پخش شد. از این که به موقع برای نماز جماعت رسیده بود ته دلش خوشحال بود. دست خود را بر روی سینه گذاشت و
|
|
يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۳ ۰۵:۳۷
نظرات: ۶