صفحه رسمی شاعر عبدالرضا دهقانی
|
عبدالرضا دهقانی
|
تاریخ تولد: | جمعه ۴ تير ۱۳۶۱ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ | شغل: | طراحی |
محل سکونت: | استان البرز کرج..فردیس |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۸۹ |
تا کنون 23 کاربر 394 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: یک پدر....که عاشقه پسری به نام امیرعلی است عشقه به فرزند
چه زیباست ...با تمامه وجود دوستت دارم گل پسرم... |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
چشمها را باید بست.... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۶۸۲۳ در تاریخ يکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰ ۰۴:۴۲
نظرات: ۱۲
|
|
خداوندا دل به کسی بسته ام که وفا نمی کند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۶۷۲۹ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ۲۰:۰۲
نظرات: ۱۱
|
|
لری همراه با متن فارسی
ای کر مو روله مو
ای پسرم من فرزنده من ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۶۶۱۵ در تاریخ يکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰ ۱۹:۱۸
نظرات: ۵
|
|
بازم شب شد تو خوابت برد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۶۴۴۹ در تاریخ دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۳۴
نظرات: ۸
|
|
اگر الله پاسدار حرمت خون شهید است ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۶۳۴۹ در تاریخ جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ۰۵:۴۶
نظرات: ۵
مجموع ۲۱ پست فعال در ۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر عبدالرضا دهقانی
|
|
مینویسم تا تسکینی باشد بر دردهایم.. دلم با نوشتن آرام میشود.. داغهای بر دلم مانده و زخمهای بر روحم.. که هیچ بنده ای تسلای این داغ ها و زخمها نمی باشد مینویسم.... ساده مینویسم
|
|
چهارشنبه ۳ فروردين ۱۴۰۱ ۱۲:۱۴
نظرات: ۰
|
|
درست یادمه سال 67...... اوله نامهاش مینوشت.. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان.... محمدرضا متولد 1345 بود ما بهش میگفتیم خان داداش بچه سوم خانواده بود به خاطره معرفت و مرامی که دا
|
|
سه شنبه ۳ اسفند ۱۴۰۰ ۰۸:۰۱
نظرات: ۵
|
|
روزی که برای اولین بار امیرم را دیدم...وای دلم رفت یک سال...سه سال...هفت سال..ده سال به چشمانه معصومش نگاه میکردم ....وای دلم رفت عشقه پدر و فرزندی چه زیباست.. وای دلم رفت حال که
|
|
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ ۲۰:۱۶
نظرات: ۰
|
|
سلام به بزرگ مرد کوچک سلطان قلبم امیرعلی..امروز جمعه 22 بهمن و 26 یعنی سه شنبه روزه پدر هست.. اول از روی ادب پیشاپیش روز پدرو به پدرم تبریک میگم..پدرم روزت مبارک..و اما نفره دوم کسی نیست جز
|
|
جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ ۲۲:۰۴
نظرات: ۸
|
|
پارسال واسه یکی دو روز اومده بود پیشم معلوم بود خیلی دلتنگم شده بود امیرعلی پسرمو میگم.. با خودم گفتم یکی دو روز خدایی کمه دنبال راه کار بود که واسه همیشه موندگارش کنم...فهمیدم بازی حکم رو خ
|
|
پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ۰۳:۲۱
نظرات: ۰
مجموع ۶ پست فعال در ۲ صفحه |