جمعه ۲ آذر
|
|
زندگی میلرزد،درسراپرده ی هجر
قلب من نیز شکست ازغم دوری تو
ای که نزدیک تری، باهمه دوری من
ببراین دوری ها،بزداتاریکی ازدل بی نورم
پاک کن فاصله را،رشته ی عمرم سوخت
درنوشتم بنگارهمه نزدیکی را
بازجامی مانم جای من اینجا نیست
گام هایم خشک است، آبی دریاکو؟!
قافله پیش تراست ساربان تنهایم
صبح راپیمودند،لوح مرگم دل شب
ساربان دیگربار،یادی ازافرادت
قافله رابشمارشبروی جامانده ست...
از سیاه شب من ،فریادهابرخاست
ناکجامقصدمن ،گررخ ننمایی
شدبه خواب این دل هم،پشت این پنجره ها،
باران می باریدلب من سوزان ماند
ای صبای رحمت،شیشه هامان بتکان
این مسافرخواب است،قلب اونیزبه خواب...
سخنش طولانیست ،توسخن کوتاه کن
دل اوبیدارکن،غم اوراخاک کن...
چشم هایش بازکن این جهان رابنما
دنیوی بودن چیست؟راهی مقصدکیست؟
یک مسافربی نور،دردل شب تنهاست
تشنه ی معرفت وراهی مقصددور...
ای همه بنده نواز،ای عزیزورحمان
توغریبان بنواز،ره نمامسافرت
می ربایی دل رابازلالی هایت
دل که نرمک کرده ست به امیدت عادت
راه بالابازاست می روم تاپرواز
ره به سوی آغاز ،تاافق هارستن
ره به سوی غایت، غایتی شورانگیز
علم غایت زیباست، درک غایت چون نور
قطره ام دردل خاک، وصف توچون دریاست
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.