من تو را می طلبم
غرق آغوش توام
سینه ات امن و زلال
دستهای عاشقت را بسپار
به وجود پر ز اشتیاق من
من پر از تاب و تبم ، من تو را می طلبم
گر چه چون پیچک خشکنده شوی
گر چه من با تو بمیرم هر دم
باز در شکوه پوشالی این شب سیاه
من تو را می طلبم ، من تو را می طلبم
گر چه در هجوم بی هوای عشق
خشک می شود دلم ، بی صدا می شکند
من ولی باکم نیست ، که تو را می طلبم
که تو را می طلبم
****
بر تمام لحظه هایم تو بپیچ ، تو بتاب
تو بپاش ، تو بریز
دست من را به تب تیره ی شبها تو بگیر
تو بمیران ، تو بخواه
بر مزار منِ تنها ، تو بمان
تا هم آغوش تو باشد تن من
به درون جان من ریشه دوان
تا که عطر بی ریای بودنت
پر کند کلبه ی تنهایی من
و لبان تشنه ام هر شب و روز
و کویر داغ و شیدایی من
یا که شاید
لرزش و خواهش و آغوش و نیاز
هر چه باشد
منم و چشم من و قلب من و تمامِ تن
و توییُ و توییُ و تویی کنار من
****
تو بیا و تو بیا جای تمام لحظه ها
تو بمان و تو بمان ، جای تمام بودنم
تو اهورایم باش ، تو مسیحایم باش
تو که همزاد منو هم غم من
تو که همجنسمو هم خواب منی
تو مرا زنده به افسونت ساز
با منِ خسته ی تنها تو بمان
دستهای عاشقم را بفشار
دستهای عاشقم را بفشار
عالی
عالی
عالی
:30