سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نامه ِ پدری پیر، فقیر و بیمار برای پسرش
        ارسال شده توسط

        احمد پناهنده

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ ۰۰:۳۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۴۴ | نظرات : ۱۲

        داستان ِ نامه ی پدری پیر، فقیر و بیمار برای پسرش
        خواب دیدم، در خانه ای بودم که پیرمردی از من خواست برایش نامه ای به پسرش بنویسم که دیگر یادی از او نمی کند که هم اکنون بیمار و پیر است و فقر، دل و جانش را چون خوره می جود.
        روبرویش نسشتم، قلمی برداشتم و حرف های از دل برآمده اش را روی کاغذ، در جان کلام ریختم.
        وقتی که تمام شد، آهی کشید و به ریشش دستی کشید و گفت
        یکبار برایم بخوان که چه نوشتی؟
        گفتم آنچه تو از سینه ی پر دردت برایم سخن شدی، از گیلگی به پارسی برگرداندم و روی کاغذ نوشتم.
        گفت برایم بخوان
        برایش خواندم
        هنوز نیمه ای از نامه را که درد دل خودش بود، تمام نکرده بودم که دیدم، پیرمرد آنچنان اشک می ریزد که دستش را روی دستم گذاشت و گفت.
        دیگر نخوان
        چون دیگر طاقت شنیدن این همه دردی را که در این نامه است، ندارم
        به او گفتم که این درد دل، از سینه تو بیرون آمده است و تو از من خواستی برایت بنویسم تا بدست پسرت برسانی
        گفت من؟
        گفتم آری شما از من خواستید برایتان بنویسم
        گفت
        یعنی من این همه درد در سینه داشتم که خودم هم نمی دانستم؟
        گفتم چطور؟
        گفت
        وقتی که نامه را خواندی
        بی اختیار اشک از چشمم جاری گشت
        گفتم آری
        دیدم که اشک می ریزی
        گفت، نمی دانستم این همه درد در سینه دارم
        و اگر این نامه بدست پسرم برسد، می دانم از شنیدن و یا خواندن این نامه قلبش از تپش باز می ماند
        گفتم، حالا چکار کنم؟
        خواندن را ادامه بدهم؟
        گفت نه
        اگر ادامه بدهی، قلب من از طپش می ایستد
        بعد در حالی که گریه می کرد، نامه را از دستم گرفت و پاره کرد
        و گفت
        بهتر است در درد خودم تنها بمیرم تا کسی با شنیدن درد و رنج من آسیب نبیند
        صورت پیرش را بوسیدم و دستش را فشار دادم و از او پروانه خواستم که مرا مرخص کند
        احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۰۸۰ در تاریخ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ ۰۰:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ ۰۸:۴۷
        خندانک
        درودبرشما
        ممنون خندانک خندانک خندانک
        قربون تمام پدرومادرای مهربان دنیا که کسی قدرشونم نمیدونه متاسفانه خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        احمد پناهنده
        احمد پناهنده
        جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ۱۴:۵۹
        سپاس از شما بنوی واژه ها. دلشادم که نوشته ام را خواندید
        همیشه شاد و سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        يکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷ ۱۹:۴۷
        درودتان خندانک


        زیبا نگاشتید. خندانک
        احمد پناهنده
        احمد پناهنده
        دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۰۳
        سپاس از حضور صمیمی شما خانم الهه ی احساس نازنین
        درود بر شما
        ارسال پاسخ
        علی معصومی
        پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۰۱
        خندانک خندانک خندانک
        احمد پناهنده
        احمد پناهنده
        جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ۱۵:۰۰
        سپاس از شما آقای معصوی گرامی
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ۰۷:۳۹
        خندانک خندانک خندانک
        احمد پناهنده
        احمد پناهنده
        جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ۱۵:۰۰
        مهرتان افزون آقای انصاری گرامی
        ارسال پاسخ
        کبری یوسفی
        جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ۰۸:۱۷
        سلام ودرود بر شما بزرگوار
        زیبا قلم زدید
        درپناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        احمد پناهنده
        احمد پناهنده
        جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ۱۵:۰۱
        درود بر شما خانم یوسفی نازنین خوشحالم که مورد پسند شما واقع شد
        شادو سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        مهدی مرادی
        جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ ۰۰:۱۲
        درود خدمت شما خندانک خندانک خندانک
        فوق العاده زیبا بود از شما بابت قلم زدن این متن زیبا سپاسگذارم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        متين مرادي
        شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ ۰۹:۴۶
        بسيار عالي
        واقعا قلب خود خواننده هم به درد مياد
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2