سوال : سلام خودتونو معرفی کنید
سلام آرزو هستم از اراک میرسم خدمتتون
سوال : خب داستانتنو بگید .
بسم الله الرحمن الرحیم من همین ابتدا هم یاد می کنم از شهدا بسم رب الشهدا والصدیقین
داستان تحول من برمیگرده به حدود هشت سال پیش که کاملاً متفاوت از چهره ی الانم بودم . تا قبل از اون هشت سال . به دلیل شرایط محیطی که من توش بزرگ شده بودم و خانواده ای که داشتم خب باید اینطور بگم که مجبور بودم اونجور باشم دیگه یعنی به اون تیپی باشم که کل خانواده بودند .و جز اینم انتظار نمیره یعنی کسی که تو خانواده ی مذهبیه مسلماً مذهبی بار میاد و کسی که توخانواده ی ما مثل خونواده ی راحتی هستند همینطور . در کل خیلی آشنایی با پوشش چادر یا این چیزا اصلاً نداشتیم یعنی تو خانواده ی ما اصلاً چنین چیزی الزامی نیست . ما توی ایل و طایفه ی سیصد چهارصد نفری مون شاید سه چهار تا کلاً بشه چادری پیدا کرد اونم از خانومای مسن خانواده هستند به همین خاطر من حقیقتاً آشنایی با این قضیه نداشتم در مورد اعتقاداتمم نمازمو میخوندم حقیقتاً نمازو دوست داشتم ولی خب حالا دست و پا شکسته ام نمیگم میخوندم چون پدرم آدم معتقدیه و من به خاطر اینکه از بابام یاد گرفته بودم نمازمو میخوندم . دوست داشتم اصلاً نمازمو با اون شرایط و با اون تیپی که من بودم من نمازمو می خوندم . دیگه به خدمتتون عرض کنم من انقدر اهل تیپ و حالا اطرافیان همه میدونند که میشه گفت جز اولین کسانی بودم که مد رو می اوردم یعنی هنوز هیچ کس تو اراک اون لباسو نمیپوشید که من تنم میکردم هنوزم خیلی برام اهمیت داره این چیزا ولی خب اون موقع ها کلاً اینطور بودم دیگه رابطه محرم نامحرم خیلی بینمون نیست . اینه که منم بالطبع مثل همونا بودم بالطبع با همون پوشش بودم خیلی ریلکس بودم هر موقع دلم میخواست می رفتم می اومدم و واقعاً اصلاً خانواده ایرادی از من نمی گرفت چون نه تنها من کل فامیل من اینطوری هستند آزادیم دیگه یعنی واقعاً بن بستی در این زمینه ما نداریم . دیگه به خدمتتون عرض کنم که سال 84 من وارد دانشگاه شدم ببین من انقدر حساس بودم روی تیپم که دبیرستان یونیفرم مدرسه ی ما که سرمه ای بود من کفشم ساعت دستم تمام کیف کوله پشتیم همه چیز باید سرمه ای بود . اگه یه رگه سفید داشت باید کل تیبم به این صورت در می اومد . فوق العاده حساس بودم فوق العاده برام مهم بود چی بپوشم .چیکار میکنم چون اصلاً اولین نفر بودم تو فامیل انگار همه انتظار داشتند من چی می پوشم تا بگند که فلان چیز مد شده
سوال : مد شده
دقیقاً متاسفانه همینطوره
دیگه که تا سال هشتاد و چهار وارد دانشگاه شدم و یه چهار پنشتا دوست بودیم که از دبیرستان وارد دانشگاه شدیم یعنی پیوسته وارد دانشگاه شدیم . دیگه یه روز تو دانشگاه داشتیم رد می شدیم اینم بگم دفتر بسیج دانشگاه ما طبقه دوم بود دانشگاه ماهم که میرفتیم کاردانی قبول شده بودیم فقط مختص بانوان بود فقط خانوما بودند آقایون فقط اساتید بودند . دیگه طبقه دوم وقتی وارد طبقه دوم می شدیم دفتر بسیج درش باز بود هنوز همچنان من عکس شهید همت و یادم میاد که دقیقاً روبروی در بسیج ما خرده بود و با اون لبخند ملیح و چشمای معصومی که شهید همت و همه میشناسند من هر موقع از اونجا رد می شدم اصلاً احساس شرمندگی می کردم اصلاً نمی شناختما ببین من یه چیزی بگم من اصلاً نمیدونستم میگن اتوبان شهید همت تهران یعنی چی ؟ فقط می گفتم اتوبان همت اتوبان باکری اتوبان همت اصلاً نمیدونستم میدونستم جنوب چون ما اهوازم آشنا داریم عیدا همیشه می ریم اهواز این سیزده چهارده روز ایام عید و اهواز هستیم اتوبوسای راهیان نورو من حقیقت می دیدیم ولی اصلاً شاید مسخره هم میکردم . ببین من اینجوری به شما بگم که فوق العاده از خانومای چادری بدم میومد یعنی واقعاً اصلاً من این اشخاص رو می دیدم اصلاً یه حس بدی نسبت بهشون داشتم
سوال : چرا ؟ نمیدونم شاید به خاطر چند بار تذکر خیلی بدی که به من دادند یادمه یه بار خب من اونموقع اهل تیپ بودم . رفته بودیم امام رضا از هتل در اومدیم به همراه دختر خاله ام و دختر داییم اونا هم مثل من بودند تیپ زده بودند مانتوهای کوتاه و بوت پوشیده بودیم زمستونم بود خلاصه خیلی تیپ زده بودیم . نمی خواستیم بریم حرم می خواستیم بریم بیرون همین که ازهتل اومدیم بیرون یه خانمی ازین خیلی خودشو پوشونده بود ما رودید خدا شاهده همینجوری گفت انشا الله که به حق فاطمه زهرا امام زمان بزنه تو کمرتون اصلاً من.. تو شهر مذهبی بادختر داییم و دختر خالم همینجوری شک شدیم
سوال : امر به معروف کرد ؟
دقیقاً دیگه ...همونو میتونست قشنگ بگه خانومم اینجا شهر مذهبیه به خاطر امام رضا یه مقدار رعایت کنید . ببین من چند تا برخورد اینجوری دیده بودم ازشون که زده شده بودم... اصلاً میدیدمشون (اون موقع هم طرح امر به معروف اجرا می شد) رامو کج می کرد می رفتم از کوچه پس کوچه ها رد می شدم که اینا نخوان به من گیر بدن که روسری تو بکش جلو مانتوت کوتاهه فلان .....
...................................ادامه دارد
عزیزان بزرگوار محبت کنند نظر خودشونو این سلسله ارسالها بنویسند با تشکر
اما يك راهكار .... ما سبك و سياقي داريم به عنوان ...تصرف و تلخيص و بازنويسي....در اين سبك شما مي توانيد با تعهد به مسئله كه در اينجا گفتار مصاحبه است ... بعضي واژه هاي تكراري را حذف .... جمله بندي ها را تصحيح و زيبا نويسي كرده اما ريشه اصلي را در بطن كار خود حفظ كنيد ....با اين روش اثر و زحمت شما عمومي تر و زيباتر خواهد شد ....خواننده در دست نويسنده بايد اسير باشد ...اگر او را نتوانيد تا آخر راه با خود ببريد هرگز به هدف خود نخواهيد رسيد.....
پيروز باشيد