جمعه ۱۱ آبان
داستان کوتاه زخم های عشق مادری
ارسال شده توسط نیره ناصری نسب در تاریخ : شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ ۱۵:۲۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۷۳ | نظرات : ۱۰
|
|
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد وخنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد .
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند.ا مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید وبا فریاد پسرش را صدا زد .
پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود ….ا تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد .
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت .تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند .
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود , صدای فریاد مادر را شنید , به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت پسر را سریع به بیمارستان رساندند .
دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد . پاهایش با آروارههای تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود . خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از و خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد . پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد , سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت : این زخمها را دوست دارم اینها خراشهای عشق مادرم هستند.
تقدیم به همه مادرانی که با عشق محبت می آفرینند
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۲۸۵۶ در تاریخ شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ ۱۵:۲۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.