سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        قلندر
        ارسال شده توسط

        عباس عابد ساوجی

        در تاریخ : جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲ ۱۶:۵۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۳۲ | نظرات : ۲

         
        در ادبیات رسم است می گویند: کلمه ، مصرع ، بیت یا جمله اول که به ذهن نویسنده و شاعر می نشیند جوشش است ، اما بقیه مطلب کوشش.
        هر روز نباشد، هفته ای چند روز این جوشش به سراغ من یکی می آید! اما بسته به این دارد که حال و حوصله داشته باشم از این جوشش استفاده کنم یا نه؟
        می گویند: جوانی روستایی که هنوز شهر نرفته بود شنید، در خیابانهای پایتخت پول ریخته اند! مرد می خواهد آنرا جمع کند!. و شایع شده بود: جوانان شهری خواب آلوده اند و خمار، همت جمع کردن ندارند. به نامزدش گفت: می روم مدتی پول جمع می کنم برگردم عروسی کنیم!.
         صبح زود رسیدند به پایتخت. از در ترمینال که خارج می شد تراول تا نشده  پنجاه هزار تومانی، جلوی پایش افتاده بود! گفت : امروز از راه رسیده ام خسته ام!  فردا می آیم جمع می کنم...
          اگر خسته و خواب آلود نباشم و به خودم زحمت بدهم سر از بالش بردارم و یک گوشه ای جوشش را یاد داشت کنم آن روز یک اثر خوب تهیه می کنم. در غیر این صورت فراموشم می شود و تا شب کلافه ام که چه بود و چه شد و چه بنویسم؟.
        می گویند دو نفر با هم صحبت می کردند. یکی گفت : (( زمستان هم گذشت. خرسی از آن نزدیکی عبور می کرد گفت: گذشت ولی، از پوست من بپرسید چطور گذشت؟)). این  شده بود ماجرای دیشب من!. از آن شبهایی بود که اول شب (دو نیم شب) یک نیمه قرص استامینوفن کدئین را که شب قبل یک نیمه اش را بالا انداخته بودم بالا انداختم  و خوابیدم. از آنجاییکه آثار سرما خوردگی به تنم نشسته بود وگلویم می سوخت، چند بار آب نمک غَرغَره کردم تا بتوانم بخوابم، اما سرفه هایی که به نای و حنجره ام چنگ می انداخت نمی گذاشت. نفهمیدم چه وقت از صبح است این جمله به ذهنم نشست: باز شب گذشت، درد قلندر دوا نشد!.
        در بین خواب و بیداری چند بار آنرا تکرار کردم. به دلم نشسته بود. اثر خواب آوری قرص کدئین، و از طرفی بیخوابی در اثر سرفه ها و سوزش گلو، سست و بیحالم کرده بود. تصمیم گرفتم بیدار که شدم در گوشه ای یاد داشت اش کنم. وقتی یاد تراول پسر روستایی افتادم از جا پریدم و گوشه ای یاد داشت کردم و سرم را گذاشتم زمین. وقتی بیدار شدم که خورشید خودش را از پشت ابرها بیرون کشیده بود و کوه ها را جا گذاشته بود...
        این جمله جوششی در ذهنم پا گرفته بود و جمله ها پشت سر هم می آمدند:
        1- شب هم گذشت، حاجت ما روا نشد.
        2 -  پاییز هم می رود ، سد پر نمی شود.
        3-  کشت مرا  دندان ، طبیبم مداوا نمی کند.
        4 - چه می کشد از دست شب؟ گل آفتابگردان.
        5-  پرنده مرده بود و قفس هم، عزا گرفته بود...  

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۶۵۲ در تاریخ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲ ۱۶:۵۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3