سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شهدا-دفاع مقدس
        ارسال شده توسط

        رضا محمدی (شب افروز)

        در تاریخ : پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲ ۲۳:۵۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۲۶ | نظرات : ۷

        خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
        استخوانهای تو را در شب عید آوردند 
        جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند
        نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند
        نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود
        قفل آن باز نشد هرچه کلید آوردند 
        مادرت گفت کبوتر شده ای ، می دانست
        آسمان را به هوای تو پدید آوردند
        لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده
        آب و آیینه و قرآن مجید آوردند 
        جانماز متبرک شده اش را آنروز
        با گلی سرخ که از باغچه چید آوردند 
        وقت رفتن تو خودت روضه ی اکبر خواندی
        کوچه ابری شد و باران شدید آوردند
        سالها بعد تو از  راه  رسیدی  اما...
        خوب شد مادرت  آنروز  ندید  آوردند... 
        پیکری را که به شش ماهگی ات میمانست
        پیکری را که به قنداق سفید آوردند 
        حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود
        روزهایی که به این شهر شهید آوردند
        علوی -------------------

         
         
        شهدا-دفاع مقدس 
        عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
        عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
        هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
        مادری فرزند خود را هدیه کرد
        در شبی که اشکمان چون رود شد
        یک نفر از بین ما مفقود شد
        آنکه که سر دارد به سامان می رسد
        آنکه که جان دارد به جانان می رسد
        دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
        بی سر و جان تا لقاءالله رفت
        زندگیمان در مسیر تیر بود
        خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
        آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
        آمد از این نقطه طی الارض کرد
        هر که گِرد شعله چون پروانه است
        پیکر صدپاره اش بر شانه است
        تن به خاک و بوی یاسش می رسد
        بوی باروت از لباسش می رسد
        دشمن افکنهای بی نام و نشان
        پوکه ی خونین شده تسبیحشان
        کار هرکس نیست این دیوانگی
        پیله وا می ماند از پروانگی
        مقدم

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۳۱۹ در تاریخ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲ ۲۳:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2