استاد "ضیاءالدین خالقی"، شاعر، نویسنده، منتقد و فعال فرهنگی گیلانی، زادهی سال ۱۳۴۲ خورشیدی، در لنگرود است.
او با مطالعهی جدی در عرصهس ادبیات معاصر، به سرایش شعر نو، به ویژه شعر سپید روی آورد و در این راستا، موفق به خلق شعرهایی ماندگار شد.
ایشان علاوه بر سرایش شعر، از طبع نقاد بسیار خوبی برخوردار و در این مسیر موفق به نوشتن مقالهها و نقدهای قابل توجه و تاملی شده است که از آن میان میتوان به کتاب «سمبولیسم به روایت امروز» او اشاره کرد.
ایشان، به عنوان نویسنده رادیو فرهنگ با برنامههای "شعر شبانه" و "ققنوس" همکاری داشته است.
▪کتابشناسی:
- رویایی به رنگ آتش و آب
- سیب اتفاقیست که میافتد (آنتولوژی)
- بارانی از پریشانی یال
- به رنگ باران نوشتم
- دلشورههای من و خاک کاغذی
- سمبولیزم به روایت امروز
- شیراز نام دیگر من است
- پرندهها به نام تو منتشر شد
- صدا به سکوتش دل داده است (مجموعه نثر ادبی)
- نگاهی تازه به رباعیهای نیما یوشیج (مقدمه، انتخاب، واکاوی)
- گزیده اشعار
و...
▪نمونهی شعر گیلکی:
(۱)
یه عُمر تامَزئم
یِته شعرِ واَسهِ
تا که زموسون
تیتی بُئوده
خُولیدار
ورف جی.
◇ترجمه:
یک عمر سکوت کردم
برای یک شعر
تا این که زمستان
شکوفه کرد
درختِ آلوچه
از برف.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
با شما، هر بار که میمیرید
با شما هر بار میمیرم
ای کودکانِ زیبای من!
کودکانِ زیبایی!
با شما، هر بار که میمیرید
کودکی نیز در من میمیرد
و درونِ شاعرم را
سخت و زُمخت و خشمگین میکند
با شما، هر بار که میمیرید.
(۲)
همهی نازت
در چشم
تمامِ رازت
در دل
آه
لبریز شد
شعر.
(۳)
این همه آسمان
این همه فضای خالی
چرا مرا در خاک پنهان میکنید؟!
(۴)
آفتابی بر عریانیات ننشست
درختِ سالهای تجربه!
بهاری هواییات نکرد
ریشههای ساکتِ سوخته!
پرندهای آوازِ پرواز بر شاخههایت نخواند
میراثِ فصلِ یخبندان!
در بیسایهساریات
آرامشِ زمستانیام
در بُهت رفته بود
امروز وقتی که تبرِ صاعقه
ــ این هولِ حادثه ــ
نقشِ زمینت میسازد
کتابی میشوم در تو
با نامِ
یک شکوفهی نارنج.
(۵)
[کوچه]
کوچه وقتی کوچه بود
که عبورِ تو بود
سلامِ نگاهِ تو بود
کوچه وقتی کوچه بود
که باران بود
پرستو بود
هزار رویای بر زبان نیامده بود
وگرنه کوچه چه بود
جز راهی اندک
با آدمهایی اندک
(۶)
[گُلِ سرخ]
(برای زندهیاد بیژن نجدی، در جواب شعر «لیلیست گل سرخ»)
وقتی که شعله برافروخت قامتی گُلِ سرخ
پنداشتم به خوابِ لیلی رفتهای و
بازآمدهای
که اینگونه از لبت گُلِ سرخ میریزد و
از کلامت «لیلیست گُلِ سرخ»
پنداشتم هالهای از حلقهها ساختهای
دایره پشتِ دایره از نور
اما
دیدم
دنیا، کولیتر از سیبیست که گاه میشود گُلِ سرخ
یا گُلِ سرخی که سیب
تا
هر کجا
که دلش خواست
عاشقانه جا باز کند
و دیدم
سیب، حسرتِ سرخیست
و از گُل خبرِ سرخی نمیرسد
گاهی مگر دلی که میتپد سیب
گاهی مگر زبانی که شعله میگیرد گُلِ سرخ.
(۷)
پرنده پرید
با دو بال سفید
در سپیده دمی
دو کبوتر برفی
که در خیال من آب میشدند.
(۸)
[شکوفه و سیب]
شکوفه
لحظهایست که میروید
سیب
اتفاقیست که میافتد.
(۹)
[یک قطره از نگاه تو]
یک قطره از نگاه تو را
امشب
چون شب
مرور کردیم
دیدیم آسمان
ستاره باران است.
(۱۰)
[آفتابی بر عریانیات]
آفتابی بر عریانیات ننشست
درختِ سالهای تجربه!
بهاری هواییات نکرد
ریشههای ساکتِ سوخته!
پرندهای آوازِ پرواز بر شاخههایت نخواند
میراثِ فصلِ یخبندان!
در بیسایهساریات
آرامشِ زمستانیام
در بُهت رفته بود
امروز وقتی که تبرِ صاعقه
ــ این هولِ حادثه ــ
نقشِ زمینت میسازد
کتابی میشوم در تو
با نامِ
یک شکوفهی نارنج.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
متن سروده اید شما قلم تان مانده گار