سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 6 مهر 1403
    24 ربيع الأول 1446
      Friday 27 Sep 2024
      • روز جهاني جهانگردي
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۶ مهر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      داستان زندگی من - قسمت دوم
      ارسال شده توسط

      حامی تنها

      در تاریخ : يکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ۱۰:۵۴
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴۶ | نظرات : ۵

      باورش سخت بود . سیلی محکمی بر صورتم نواختم تا اگر این نیز یک رویاست ، تنهایم بگذارد اما ، خواب نبود . واقعیت داشت . سنگینی حضورش کاملا حس می شد .
      -
      حامی ؟ کی بود ؟ چکار داشت ؟
      این را مادر می پرسید که متوجه حضورم درون خانه شده بود
      + یکی از دوستام بود مادر
      کمدها را برای یافتن لباسی مناسب زیر و رو کردم . پیراهن یاسی و شلوار کتان سورمه ای بهترین گزینه بود . می دانستم عاشق این دو رنگ است مخصوصا اگر ترکیب آن را در تن پوشی بر تنم ببیند .
      +
      من دارم میرم بیرون زود بر میگردم
      - به سلامتی . چه عجب تو پات ُ از در ِ این خونه می خوای بذاری بیرون . خیر باشه ؟  در ضمن نون یادت نره . امشب آشپز این خونه تویی
      + چشم مادر نگران نباش بوسیدمش و از خانه خارج شدم .
       بیرون در ایستاده بود . نگاهم به رخسار ماه گونه اش افتاد . متوجه حضورم شد
      + من حاضرم . بریم
      لبخندی سرد تحویل چشمانم داد . انگار منتظر ِ شنیدن جمله ی زیباتری بود.
      تا آن پارک راه زیادی نبود . نمی دانم قابل تصور هست یا نه تمام لحظه هایی که مدتها در انتظارشان سوخته و دم بر نیاورده بودم .
      قدم به قدم ، دوشادوش هم در کوچه ای بن بست . عطر حضورش همه ی کوچه را در بر گرفته بود . آهسته گام بر می داشت . با طمانینه . با وقار اما ، صدای قدم هایش خسته بود .
      می ترسیدم لب از لب وا کنم حرفی در جواب بگوید همه ی جان مرا بسوزاند . می ترسیدم واژه ها را به یاری بطلبم رویم را زمین بیاندازند و جوابم کنند . ترجیح دادم حال که او لب هایش را بسته من هم دلم را نگاه دارم تا زمان خودش دق الباب کند .
      -
      رسیدیم . هرجا راحتی بگو همونجا بشینیم
      + برام فرقی نمیکنه . هرجا شما راحت تری و چه دروغ بزرگی . دلم می خواست جای همیشگی را نشانش دهم بگویم آنجا تا بداند همه ی لحظه های نبودنش را زیر آن بید مجنون به انتظار نشسته ام.
      -
      اون گوشه چطوره ؟ زیر اون درخت کاج
      + خوبه . کسی هم نیست . راحت تر میشه حرف زد
      زهی خیال باطل . کدام راحتی ؟ هرچه در دل داشتم تا به وقت دیدار برایش بازگو کنم از خاطرم رفته بودند . زبان در دهان نمی چرخید همچو چشمان که توان ِ رویارویی دوباره را نداشتند .
      سکوت کردم تا بتوانم  اولین واژه از لبان زیبایش را به تماشا بنشینم .



      این داستان ادامه دارد


      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۴۷ در تاریخ يکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ۱۰:۵۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3