سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

چهارشنبه ۵ ارديبهشت

صفحه رسمی شاعر الياس خمسه(بيخيال)


الياس خمسه(بيخيال)

الياس خمسه(بيخيال)



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۶۰

برج تولد:

شیر

گروه

:
عمومی

جنسیت

:
مرد

تاریخ عضویت

:
يکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵

شغل

:
بدون اطلاعات

محل سکونت

:
تهران

علاقه مندی ها

:
مرگ..

امتیاز

:
۱۸
تا کنون 13 کاربر 21 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.

لیست دفاتر شعر


۱

ارتداد

۲

شاید تمام من بود


اشعار ارسال شده


بامن چه میکنی بهار؟ ...
ثبت شده با شماره ۱۲۰۴۰۰ در تاریخ يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۱:۴۶    نظرات: ۶
شبهه شعری از الياس خمسه(بيخيال) از دفتر ارتداد نوع شعر آزاد

سرم تاب ميخورد.. ...
ثبت شده با شماره ۵۵۵۸۶ در تاریخ پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۲۳:۵۲    نظرات: ۲
هفت سين شعری از الياس خمسه(بيخيال) از دفتر ارتداد نوع شعر غزل

به هفت سين من كه ميرسى.. ...
ثبت شده با شماره ۵۴۶۲۲ در تاریخ شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۶ ۱۵:۲۳    نظرات: ۷
چشمان خدا شعری از الياس خمسه(بيخيال) از دفتر ارتداد نوع شعر آزاد

من چشم گذاشتم..خدا پنهان شد.. ...
ثبت شده با شماره ۵۳۵۰۸ در تاریخ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ ۱۰:۵۵    نظرات: ۳

پاسى از شب گمشده.. ...
ثبت شده با شماره ۵۳۱۷۹ در تاریخ شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۵ ۱۲:۱۳    نظرات: ۶

مجموع ۱۷ پست فعال در ۴ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر الياس خمسه(بيخيال)


همگى منتظر يه نسيم بودن..
از خداشون بود پرواز كنن..
خسته بودن از انتظار..
    ***
تانسيم وزيد..
همشون هول هولكى پخش شدن تو آسمون..
به اميد خبراى خوب..
كه ب
يکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۵ ۱۶:۲۱    نظرات: ۰

چاى رو هول هولكى..هورت كشيد تو دهنش..سقف دهنش سوخت..ولى با آب شدن قند و پايين رفتن چايى..
خون تو رگاى يخ زدش..يه جريان گرم شروع كرد..اينقدر گرم..كه حسش ميكرد زير پوستش..انگشتاى سِر شودشو..دور است
چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۵۶    نظرات: ۳

همه سيخ واستاده بوديم..
من از همه ديرتر رسيده بودم..ولى معركه نظم نداشت..
چشم انداختم ببينم آشنايى ميبينم..همه قيافه ها آشنا بود..ولى مبهم..مثل اينكه همه رو تار ميديدم..
آقامو كه ديدم..
دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵ ۰۲:۱۸    نظرات: ۷

مثل سيل بارون مى اومد..
پسرك دستشو برد بالا.. اينقدر به دستاى لاغرش فشار اورده بود،شايد بلندتر بشه.. مى خواست خدارو با دستاش خفه كنه..اگر امشب كار خدارو تموم ميكرد..شايد فردا دنياش عوض بشه..از اي
شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۲:۳۸    نظرات: ۰

ماشين شاسى بلند سفيد..پشت چراغ قرمز كه رسيد..توقف كرد..
چهارراه خلوت بود..
موتور سوار كنار شيشه راننده ايماواشاره ميكرد..
مرد چاق شيشه برقى رو تا نصفه كشيد پايين..
بادخنك خورد تو ص
جمعه ۱۹ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۹    نظرات: ۱
مجموع ۱۳ پست فعال در ۳ صفحه
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1