سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

پنجشنبه ۹ فروردين

صفحه رسمی شاعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)


سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

سيده فاطمه سيدپور (سپيده)



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۷۳

برج تولد:

برج حمل

گروه

:
عمومی

جنسیت

:
زن

تاریخ عضویت

:
دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴

شغل

:
دانشجو

محل سکونت

:
استان گيلان_شهر رشت

علاقه مندی ها

:
شعر ،موسيقي ،بازيگري

امتیاز

:
۱۷۶۷
تا کنون 140 کاربر 392 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.

لیست دفاتر شعر


۱

صبوري

۲

دکلمه

۳

سه نقطه

۴

داستان کوتاه


اشعار ارسال شده


صدايي مي شنوم... ...
ثبت شده با شماره ۴۱۱۶۶ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۳۹    نظرات: ۴۹

نوازش کن... ...
ثبت شده با شماره ۴۱۱۴۰ در تاریخ چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۱۴    نظرات: ۱۹

خبر رسيد پاييز فصل آغوش مهرباني... ...
ثبت شده با شماره ۴۱۱۱۳ در تاریخ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴ ۰۲:۵۶    نظرات: ۲۴

مجموع ۶۳ پست فعال در ۱۳ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)


مادرم هميشه مي گفت :سخت نگير... اين جمله رو اولينبار ،وقتي شنيدم، که براي داشتن يه نمره ي خوب سخت تلاش مي کردم! اون زمان اصلا نمي دونستم ،که درس زندگي مهمتر از درس 5تا کتابه! مادرم هميشه مي گفت:دخترم
چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۲۲    نظرات: ۶

اميروالا جان! بزرگ شدن به قدكشيدن نيست. هروقت بادبگيريم مسووليت رفتار و اشتباهمان را بپذيريم و عذرخواهى كنيم يعنى بزرگ شده ايم. گاهى مى خواهيم فرار كنيم و سر و ته ماجرا را هم بياوريم اما مى دانيم دل ط
يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۵۷    نظرات: ۱۰

من که ندیده ام زنی عاشق شود و جز دوست داشتن چیز دیگری را به زبان بیاورد قولتان میدهم! که هیچ چیز غیر دوستت دارم نمی شنوید از او... وقتی میگوید چقد خوب موهایت حالت گرفته اند امروز! یا چقد این لباس به ر
پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۱۰    نظرات: ۶

مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود. هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده. اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نی
سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۲:۲۵    نظرات: ۸

زن و شوهری می خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه ی آنها زندگی می کرد. در راه به یاد آوردند باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به نظر نمی رسید. با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرا
شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۴:۲۷    نظرات: ۱۲
مجموع ۲۶ پست فعال در ۶ صفحه
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1