صفحه رسمی شاعر بهزاد ساوانا
|
 بهزاد ساوانا |
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۶۱ |
برج تولد: |  |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۲ | شغل: | فروشنده محصولات فرهنگی |
محل سکونت: | بانه |
علاقه مندی ها: | ادبیات وسینما |
امتیاز : | ۱۳۴ |
| تا کنون 126 کاربر 292 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من:
درباره خودم باید بگم اسمم رو تو گوگل سرچ کنید بهتره |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
ما یک عمره عاشقیم ،کسی خبر نداره
مست گل شقایقیم، کسی خبر نداره ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۷۱۷۰ در تاریخ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ ۲۱:۳۵
نظرات: ۱
|
|
|
از اشک هایی که برایت ریختم
تا لحظه هایی که ازت می گریختم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۶۶۵۲ در تاریخ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ ۲۲:۳۳
نظرات: ۲
|
|
|
باڕینی باران
ڵه کاتی مردن ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۵۸۵۸ در تاریخ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۵۶
نظرات: ۹
|
|
|
ره نگی سووری لیوه کانت
ده ردی منی ئاواره یه
بویه جوانی که م بووه
زوربه ی لای تو شاراوه یه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۰۰۲۹ در تاریخ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶ ۲۱:۲۷
نظرات: ۷
|
|
|
کسی صدای نفسهایت را نمیشنود جز من ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۷۸۶۷ در تاریخ شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ ۲۲:۵۵
نظرات: ۳
| مجموع ۶۳ پست فعال در ۱۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهزاد ساوانا
|
|
|
![]()
نویسندگانی بوده‌ا‌ند که همگان بر توانایی و نبوغ‌شان صحه گذاشته‌اند جز اعضای آکادمی سوئدی نوبل، سال‌هایی بوده که نوبل ادبیات به هیچ‌کس تعلق نگرفته و چهره‌هایی ب
|
|
پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳ ۲۲:۲۹
نظرات: ۰
|
|
|
![]()
شعر زیباترین شیوه‌ی بیان احساسات بشری است که گاه اثری از رضایت در یک خواننده و گاه حسی از افسوس و پشیمانی را در دیگری به جای می‌گذارد. هیچ یک از شیوه‌های نگارشیِ دیگر در ادبیات، به غیر
|
|
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳ ۱۶:۳۵
نظرات: ۰
|
|
|
![]()
عبدالله پشیو به کردی عه‌بدوڵا په‌شێو در سال 1946
در روستای بهکرا(بیرکوت) از توابع شهرستان اربیل
(هه‌ولێر) واقع در شمال کردستان عراق پا به دنیای گذاشت
كه بعدها
|
|
جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ ۰۴:۲۰
نظرات: ۳
|
|
|
![]()
تنهام هم در آسمان هم در زمین
برگها هم از درخت جدا میشن ببین
چشمهای من به تنهایی عادت دارند چشم های تو به تنها رفتن ...
هر كسی منو دید تو چشمهام برق یك كلمه را خواند :
|
|
يکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ ۱۷:۴۵
نظرات: ۴
|
|
|
![]()
ده کتاب که برایم باقی مانده بود رو ی سنگفرش پیاده رو پخش کردم
هر کدام برای من یک دنیا ارزش داشت
روزگاری خریده بودمشان
ولی الان تنها دارایی من بودند باید می فروختمشان
یک هفته
|
|
چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ ۱۴:۵۴
نظرات: ۶
| مجموع ۱۱ پست فعال در ۳ صفحه |
