صفحه رسمی شاعر حمید خاکی
|
 حمید خاکی |
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۱ فروردين ۱۳۴۲ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | دست نوشته های باحال |
امتیاز : | ۰ |
| تا کنون 10 کاربر 17 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
زندگی معجون درد آوری است از لبخند های زود گذر
انبوه غم و اندوه و سیلاب اشک
زندگی باغ گلی است ک ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۲۲۷۸ در تاریخ دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ۰۸:۳۳
نظرات: ۱۲
|
|
|
شعری نوشته ام ، به وزن خالی بودنتـــ
شبیه اسم تو ، قافیه ها کشیده ام
س ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۱۱۱۵ در تاریخ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲ ۰۹:۱۱
نظرات: ۹
|
|
|
ناصحان
حق با شماست
باز من دسته گلی
بر آب دادم
برای
عشقی ممنوع ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۱۰۲۷ در تاریخ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ ۱۵:۲۲
نظرات: ۹
|
|
|
برای تــــــو
برای چشم هایــت
برای تو
برای دل سختت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۰۹۷۲ در تاریخ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ۰۹:۵۹
نظرات: ۷
|
|
|
لــَــبخــَــندم رآ بــُــریدم...
قـــآب گــرفــتم... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۰۹۱۰ در تاریخ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۰:۳۴
نظرات: ۹
| مجموع ۱۴ پست فعال در ۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر حمید خاکی
|
|
|
![]()
خدا را دوست بدار ...
میدونی در این دنیا دنبال هرکسی بدوید سراخر گمش میکنه لااقل یه مدت دنبال خدا بدوحداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . .
|
|
يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۵۷
نظرات: ۸
|
|
|
![]()
محرم چند سال پیش بود؛ داشتیم از مسجد برمی گشتیم که از گیله مرد پرسیدم : گیله مرد؛ چطور میشه فهمید که عزاداری هامون مورد قبول بوده یا اینکه نبوده ؟
گفت : خیلی ساده ست، اگر مورد قبول واقع شده
|
|
شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۵
نظرات: ۲
|
|
|
![]()
در شب شهادتش به نیروهایش گفت : قمقمه ها را زیاد پر نکنید ! آخر به زیارت کسی می رویم که لب تشنه شهید شد ... شهید علی تجلایی
|
|
پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۲ ۰۸:۳۹
نظرات: ۱
|
|
|
![]()
اگر شوق مهربانی و خبر وصال جانان کسی در تو بارور شد به این معناست که دوستش داری - پس طاق و رواق خود پرستی را خراب کن و در گفتنش دریغ مکن - پس ناچار به نغمه ها بگو که گوشش را نوازش دهند و شاید را
|
|
دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲ ۱۴:۵۵
نظرات: ۰
|
|
|
![]()
پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت :
سردت نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت : عادت دارم . . . . . .
گفت : میگویم برایت لباس گرم بیاوند . . . . .
و فراموش کرد . . . . . . .
صبح جناز
|
|
شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۲ ۲۲:۵۲
نظرات: ۱
| مجموع ۱۴ پست فعال در ۳ صفحه |
