صفحه رسمی شاعر امیر منصور جلالی
|
امیر منصور جلالی
|
تاریخ تولد: | دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۴۷ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | بدون اطلاعات |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۲ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | ورزش جهان گردی موتور سواری پرورش گل |
امتیاز : | ۱۲۰۲ |
تا کنون 140 کاربر 501 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: سلام درود بر شما عزیز/ نقاشی وخوشنویس و کار های سنتی انجام میدهم شعر ونمایشنامه نویس ومدرس خاواده هستم علاقه به نوشتن وخواندن وعکاسی ومشاوره با کودک بسیار دوست دارم برای تما می شما دوستان آروزی توفیق وسلامتی تان دارم گل باشید تا کنارم باشید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۲۹۴۲۴ در تاریخ چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۳ ۱۷:۲۱
نظرات: ۱۴
|
|
از مرد مگو ، واز چراغ مپرس ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۸۳۹۴ در تاریخ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۳ ۰۰:۰۸
نظرات: ۲۶
|
|
در ابر های دور
من با خیال خویش ...... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۷۶۹۹ در تاریخ چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۱۹:۰۷
نظرات: ۶۴
ثبت شده با شماره ۲۷۱۵۸ در تاریخ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ ۱۷:۲۹
نظرات: ۴۵
ثبت شده با شماره ۲۷۰۰۵ در تاریخ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۶:۱۶
نظرات: ۳۵
مجموع ۳۶ پست فعال در ۸ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر امیر منصور جلالی
|
|
شخصی شخصی خدمت عالمی آمد وگفت: ای بزرگوار ، در عبادت مرا حالت خوبی نیست ، مرا طریقی نما تا به حضرت حق نزدیک شوم . عالم به جوان فر موده : برو جایی که بتوانی دل دوستا
|
|
چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۲:۴۰
نظرات: ۸
|
|
گویند: پادشاهی به دیوانه ای که در کنار سگ خویش خوش بود . گفت: تو بهتری یا سگت؟ دیوانه با شهادت تمام گفت :مد تها این سگ از من اطاعت می کند ، اگر شاه وگدا از خداوند اطاعت ک
|
|
دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۷:۴۴
نظرات: ۱۲
|
|
گویند :هنگامی که < دیو جا نس>> که دروز باچراغ به دنبال انسان می گشت . در بستر مرگ افتاده بود ، اطرا فیان به وی گفتند :وقتی ازدنیا رفتی،بدنت را چه کسی را غسل دهد؟گفت آن کس که دارای &n
|
|
شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۱:۵۷
نظرات: ۸
|
|
در عهد حضرت عیسی ع > شخصی مادری داشت که سیصد سال از عمرش گذشته بود ، هر وقت می خواست اورا جای برد ، وی را در زنبیلی می گذاشت. روزی حضرت عیسی >ع> بر او عبورکرد وفرمود: این کیست
|
|
دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۱:۵۰
نظرات: ۸
|
|
خارجه فزاری ،دختر خود را به خانه ی شوهر می فر ستاد ،به او چنین می گفت : ای دخترم ، بدرستی که تو از خانه ا ی که تا بحال در آن زندگی می کردی وبا آن آشنا بودی ، خارج می شوی
|
|
شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۲:۵۷
نظرات: ۸
مجموع ۵۸ پست فعال در ۱۲ صفحه |