سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        روزی که همه شاعر می شوند
        ارسال شده توسط

        فرید عباسی

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۳۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۴۹ | نظرات : ۵۶

        روزی که  همه شاعر می شوند
        در ادوار پیشین مردم برای بیان مقاصد خود به زبانی که دیگران آن عاجز بودند و نمی توانستند آنگونه مطالبشان را بیان کنند افرادی با استفاده از این استعداد خدا دادی و یا طبیعت،  با بیان خود دیگران را تحت تاثیر خود قرار می دادند.  از دوران  باستان تا امروز همواره افرادی که اینگونه بوده اند به انان شاعر می گفتند.  شاعران مردم را وادار به قیام می کردند،  وادار به صلح می کردند ، وادار به انسانیت می کردند، وادار به قتل و یا گاهی هم جنایت می کردند،  منظور این است که در کل شاعران تاثیر ژرف و عمیقی بر محیط و انسانها داشتند تا جایی که شاعران را جادو گر می دانستند و آنان را به دار می آویختند...! قبل از اسلام در میان عرب شاعران بسیار ی بودند که با شعر خود میدانهای شهر ها را پر از مردم می کردند و هر وقت در میدان جار می زدند که شاعر ی آمده ...  مردم همه صف می کشیدند تا بدانند شاعر چه می گوید و همان کار را انجام دهند....!  در جنگها شاعران جلو دار بودند و با اشعار خود جنگ جویان را دلگرم می کردند.  در عزا داریها مردم را می گریاندن و در شادمانی ها می خنداندن.  القصه.....همه ی مردم زیر لوای تربیت شاعران بودند تا جایی که پیامبران را هم شاعر می دانستند این روند بعد از اسلام و تا امروز هم ادامه دارد . اما بعد از جنگ جهانی دوم شاعرانی ظهور کردند که شعر را از کنج دنج و دست نیافتنی عروض و قافیه  بیرون راندن و با استفاده از آهنگ درونی  و بیرونی واژه ها شعر سرودند و باز هم آنان دراین راه تا حدودی موفق بودند اما دیگر کم کم شعر از دایره ی تخصص بیرون رفت و از شاملو به بعد کم کم شعر سپید روی به عرصه جامعه آورد و تمام بند ها را آب داد ...! شعری که هر گونه حرفی در آن جای می گرفت و این در واقع کار دشواری بود چون هم باید شاعرانگی خود را حفظ می کرد و هم مانند مردم صحبت می کرد ...! حفظ شاعری در شعر نو و سپید دراین است  که شاعر با آوردن کلماتی ذهن مخاطب را در گیر می کند بخصوص آوردن کلمات و تعابیری که کمتر شنیده شده باشند مانند طاقدیس مانند دست نرم باران مانند چراغانی رود و..... این واژه سازی های بدیع بود که شعر سپید را در چهار چوب شعر باقی می گذاشت. در شعر سپید ملاک نه قافیه است نه وزن و نه عروض تنها ملاک شعر سپید یک نوع آهنگ درونی کلمات است با بدیع سرایی و آوردن مفاهیمی که تا آن زمان نبوده اند و هر گاه شاعری سپید گوی این موارد را رعایت می کرد شعرش به عنوان شعر شناخته می شد.  اما با گذشت یکی دو دهه از این روند  متاسفانه شاعران نو پرداز آن بدیعه سرایی و بازی با کلمات را هم به حرفهای روزمره تغییر دادند که دیگر نه اثری از شعر دارد و نه بویی از تازگی :
        من می روم
        روز ها گرم هستند
        تابستان رسیده است
        و برای ماندن من زیر این نور
        نایی نمانده است
        من میروم تا خود را به دریا برسانم..!
        این نمونه ی شعری از شاعری سپید گو است و من نمیدانم کجایش شعر است...؟!
        همین متن اینگونه شعر می شود:
        من میروم
        دم کشیده اند روزها 
        تابستان بر سرم  چادر گرمش را ....
        و برای ماندن  جز نوشیدن خاطره ی آب  راهی نیست
        به دریا می رسم و....
        با این وجود می بینیم که تنها چیزی که امروزه سخنی را شعر می کند تصویر سازی است
        تصاویری که در آدم شک و شوق و تعجب بر انگیزد
        اما با کمال تاسف می بینیم که شاعران جوان امروز شعرشان بوی نان نپخته می دهد هنوز خمیری است که نمی دانند در کدام تنور آن را پخت کنند...؟!  بیشتر شاعران که شعرشان را می خوانیم یا در گیر و دار شعار دادن هستند یا حرفهای عادی را به عنوان شعر تحویل بازار ادبیات می دهند..!
        حتی امروزه انانی هم که کلاسیک می سرایند تنها توجه شان به ساختار شعر است و اصلا توجه به این نداردند که شعر باید مغز دار باشد وگرنه می توان با کمی مطالعه صنعت شعر را فرا گرفت و این لزومی به استعداد ندارد
        اما شعر امروز باید تمامی تصویر باشد زیرا هم دایره ی لغات امروز وسیع تراست و هم دایره معنا
        ما شاعران موفق زبادی در شعر نو و سپید داریم و دراینجا تاسف از این دارم که دوستان عزیزم چرا با هم تعارف دارند چرا اگر کسی در بالای جدول نظرات بود دیگر او را استاد می دانند ...! و یا افرادی هستند که چون مسن هستند دیگر آنان را استاد می نامیم ...!
        البته این فرهنگ در بین ما هست ..! من فردی را می شناسم که در زمانی که جوان بود به قول معروف تره هم براش خرد نمی کردند اما حالا که ریش سپید محله شده همه جا او را در صدر می نشانند و گوش به حرفهایش می دهند ...! و جالب اینکه او اکنون هم مانند بچه ها حرف میزند و دو جمله را درست نمی تواند بیان کند...!
        اما چکار میشه کرد...؟
        اینجا میدان شهر شعر است ما اگر به خاطر ادای احترام به دیگران فقط انان را بنوازیم یقین داشته باشیم که هیچ پیشرفتی صورت نمی گیرد جوانی که به اینجا می آید از وقت و عمر و مال و اندیشه ی خود هزینه می کند تا چیزی بیاموزد البته سوا از آنهایی که تنها برای خود نمایی و شهرت به این مکانها می آیند ...!
        آنها بحثی جدا دارند...
         اما هستند عزیزانی که واقعا شاعرند و ما با تشویق بی مورد و یا از سر ترس از دلخوری آنان به آنان تبریک می گوییم در واقع به انان خیانت می کنیم و این خدمت نیست .
        این آزادی که ما به افراد داده ایم باعث شده است که همه خود را شاعر بدانند و هر کس اجازه دارد که بیاید و هر مطلبی را به عنوان شعر به ما نشان دهد و ما هم با کمال تاسف به او نمی گوییم آخه عزیزم این شعر نیست ..! گاهی کاریکلیماتور می شنویم گاهی نثر مسجع می آورند گاهی نثر ساده می آورند گاهی نظم بی معنا می آورند ...! من می خواستم اشعار دوستان را نقد کنم اما دیدم که گاهی جبهه گیری می شود . ما نباید از شعر خود کور کورانه حمایت کنیم اگر شعر،  شعر باشد ، مانند فرزند آدم می ماند و باید از ان حمایت کرد اما حمایت کور و بدون برنامه حتی کودکانمان را به بیراهه می کشاند چه برسد به اشعارمان
        اینجا در واقع میدان جنگ است کی گفته اینجا مکانی است برای دوست یابی ...؟
        کی گفته اینجا مکانی است برای ابراز وجود و شهرت ؟
        کی گفته اینجا مکانی است برای تعارق و تعریف ؟
        اینجا اگر اینچنین مکانی باشد جایی برای ادبیات ندارد جایی برای رشد ندارد . دراینجا باید با واژه ها جنگید با کمال احترام به همدیگر بی رحمانه همدیگر را نقد کرد البته اشعار را .. باید اگر عزیز متنی می اورد آن را معلوم می کند که مثلا چه نوع است نو فرانو سپید .... باید اگر راه را بیراهه می رود به او گفت که این راه نیست اگر اینگونه باشد این میدان میدان زیبایی برای تحول تغییر و پیشرفت می شود الا غیر ....
        درود بر شما
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۸۲۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2