يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
خداوندا تو دانايي ، منِ نادان نمي دانم
همي دانم خدا هستي،كجا هستي نم
|
|
|
|
|
آواره ام آواره در کوچه خیابان های شهر
|
|
|
|
|
وسیله های خاموش *****پاهای پینه بسته
|
|
|
|
|
می گویند قاصدکم را باد برده است
|
|
|
|
|
پنهان کنمش در قفس سینه ام ، اما
در کوچه و بازار شد انگشت نما دل
|
|
|
|
|
یاد تو تو سینه ی من همیشگی و دائمه
تلالو محبتت دلیل آرامشمه
|
|
|
|
|
عاشقی دریای طوفانیست دل هم کِشتی اش
ناخدایم می شوی یا بادبان؟ می خواهمت
|
|
|
|
|
ما همه مجنون لیلایی گشیم
در دو عالم ناز او را می کشیم
نورها از پرتوِ خورشید اوست
ز آن نکو پرتو
|
|
|
|
|
اشتباه یا " دلی که بردی "
تنظیم کننده و خواننده : هادی فرج الهی
ترانه : فاطمه سالاریه
|
|
|
|
|
دانه در زیرخاک
جایی نمناک و سیاه
با وحشت وسکوت
باید به انتظار بنشیند
تاروزی ترک خورد
جوانه بزن
|
|
|
|
|
شاعرییعنیکهدرد
سوختنراحسکنی
|
|
|
|
|
نازنینم...
اعتقادی به چهار فصل سال ندارم!
حال وهوای من با تو تغییر میکند...
مثلا در چله زمستان حی
|
|
|
|
|
سلام
درد م از اوست و درمانم
خود اوست .
|
|
|
|
|
در این تنهایی !
در بر رویم بسته است،
ارامش را از شب
به غنیمت گرفته ام
کناهم چیست که خمار خوابم
|
|
|
|
|
دعا کردم خداوندا از این آتش نجاتم ده...
|
|
|
|
|
تمام متن شعرم پر شد ازغم
نگاهی هم به الفاظم نکردی
|
|
|
|
|
بنویس ای قلمم شعری بنام پدرم
|
|
|
|
|
کمیاب ترین زمزمه در تار منی تو
آن نغمه ی پیچیده ی گیتار منی تو
|
|
|
|
|
واسه راه رفتن دست به واکِرَ م
به عشق تو سفر ماه کرده ام!
غذایم رژیمی و سِرُمِ قَندی...
به عشق تو
|
|
|
|
|
رستورانان رخش ز مردم دارد *****مردم هزار سودا دارند
|
|
|
|
|
طیف رنگی که تو در پیراهن خود داری
|
|
|
|
|
🍂🍃 "درسرزمین دل ، پایان فصل توست"
|
|
|
|
|
به کدام تلخی این زندگی آشوب کنم
|
|
|
|
|
میخواستم ننویسم، تا تو نخوانی.
|
|
|
|
|
عاقل نشوی کاربه دستم دهی ای عشق
|
|
|
|
|
به پابوس کوچهها که میآید
با شال سپیدش
بر تن خاکستری شهر
|
|
|
|
|
عشق بی چشم تو رویای محال است، بیا
خندهی از ته دل خواب و خیال است، بیا
|
|
|
|
|
چندسال است به دنبال امید میگردم...
چندسال است به دنبال رفیق میگردم...
|
|
|
|
|
پراز بهانه ام..
پیراهن دلتنگیِ
اخرین دیدارمان
را تن میکنم
هم قد تنم...
اندازه
تمام روزهای
|
|
|
|
|
مث من میمونی شبیهم تو رویا
یه ویروس تازه کرونا کرونا
|
|
|
|
|
نمی دانم...نمی دانم شاید در شعر شاعری یا رمان نویسنده ایی قدم گذاشته ام باید داستانش را تمام کند ش
|
|
|
|
|
روزها فکر من این است همه شب این سخنم
|
|
|
|
|
غیر از این،هیچ خیری بر دگران نصیب نیست
|
|
|
|
|
تو پادشاهِ منی و منم اسیرِ مُشتتم
بِشَم فدایِ عشقِ تو، خاکِ دَرِ بهشتتم
بِبین چه دلشِکسته ام، از ه
|
|
|
|
|
دلم می سوزد
برای درختانی که روزی سبز مخملی بودند
|
|
|
|
|
بگشای در که هیچ دری بهتر از تو نیست
|
|
|
|
|
چیست در چمشت،مرا اینگونه مرتد کرده است؟
دین و دل از من ربوده،راه من سد کرده است
|
|
|
|
|
سرم را کردم زیر برف
آنقدر خواب تو را دیدم
تا کبک ها عاشقت شدند
|
|
|
|
|
یک روز ورود می کنم آینه ها
|
|
|
|
|
بر محکمه ی دل چه شکایات که بُردم
از عشق و صداقت چه رکبها که نخوردم
|
|
|
|
|
با بودنم همراه شدی
وعده دادی که نباشی گر نباشم
پس کجایی؟
|
|
|
|
|
با نگاهت در آن شب آخر
آذرخشی درون قلبم خورد
تو که رفتی تمام من هم رفت
عاشق خسته ات همان شب مرد
|
|
|
|
|
در دشت شعرناب دل پایندگی کـن
|
|
|
|
|
آیه در آینه
(شب میلاد حضرت علی ع )
نو بهاران شد و عطر خوش دلدار آمد
مژده ای غم زده گان حیدر کرا
|
|
|
|
|
فریاد زدیم ، ننگ بر بعضی ها
گفتیم فقط شرنگ بر بعضی ها
انگار بسوی خودمان برگشته
یک عمر شعارِ مرگ ب
|
|
|
|
|
تقدیم به مدافعان سلامت ایران
دیدیم مهرِ دست های آشنا را
بر زینب کبری تماما اقتدا را
جنگ مقدس
|
|
|
|
|
جز علی ، عادل نمی بینم ، دلا
شاه مردان ، مرد میدان شد علی
|
|
|
|
|
تو که سرزمینِ دل را به فراقِ غم شکستی
|
|
|
|
|
اگر از شوق آغوشی که مستم...
|
|
|
|
|
باید که بی خیال شوم ،بی خیال شعر
وقتی که نام من شده ننگ و وبال شعر
|
|
|
|
|
شب بخوابی بلند شوی خوب است
بخت ما مثل آب تو جوب است
منتها جوب خشک نه جوب روان
بخت او خوش که از ژن
|
|
|
|
|
قانون جنگل
میون هرزه علفها یه درخت ســربلندم
که به بوسه علفها رو تنم دل نمی بندم
می پیچن دور تن ت
|
|
|
|
|
به دلارام بگویید دلم آرام شکست
|
|
|
|
|
کاش آن پنجره را باز کنی
تا که این مرغ ،
از این خانه ی بی خاطره پرواز کند .
"صابر خوشبین
|
|
|
|
|
مثل رودی که همیشه تبِ دریا دارد
رو به ساحل کن و دنبالِ خودم باش فقط !
|
|
|
|
|
تو را بینم در این مُلک ،کسی دیگر نمی دانم
عجب راهی بپیمودم ، رهی دیگر نمی دا
|
|
|
|
|
گفتی که می آیی
پس چرا نیامدی ؟
|
|
|
|
|
گرچه تنها قصه و افسانه است نام پری
|
|
|
|
|
بر جبین کوهها
یک نگاه میکرد نگاه
با صدای اسب آه
میدود تا روی ماه
|
|
|
|
|
به چه علت در وجود من فروزان شده ای؟
|
|
|
|
|
شوق دیدار تو باید که صد آیینه شکست
هر که خود بین شده کی با تو توانست نشست
|
|
|
|
|
وقت رفتن شده و دل نگرانم گل من
|
|
|
|
|
از ترس کرونای کور رجز می خوانم
|
|
|
|
|
سراجِ خانه خامـوش از غـم ماضی دامـن سوز
مـن از آن گـرگ درنـده، به سـان میـش مـیترسم
|
|
|
|
|
ای خاك وطن ای همه رويايم
با چتر نجات سوی تو مي ايم
|
|
|
|
|
خودم افکنده حال عشقم همی شاد ...
همین است این جهان خانمان سوز .
|
|
|
|
|
در هر زمان با من بمان ، ای یار من ای مهربان
در باورت با من بخوان شعری برای عشقمان
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۰۲ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |