جمعه ۱۰ فروردين
|
|
کم کمک شب شد...
نم نمک زد بر دلم باران تنهایی
|
|
|
|
|
بر سر قبر لیلی ایران
لشکری جنس مجنون نشسته
|
|
|
|
|
🍂 بعد تو رنگ خزان شد دل پرماتم من..
عشق تو برگ وبرم بود، نمیدانستم...
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
بـاغِ انـار دلبـرِ یـار یـاسِ بهـار آمده است
یار و نگار مادرِ یـار چه با وق
|
|
|
|
|
گر بر دلِ من طبیبی و درمانی
|
|
|
|
|
تقدیم به همه ی همسران فداکار کشورم
به مناسبت روز زن
|
|
|
|
|
خواستم از مژده ی صبح و جلا گویم نشد
|
|
|
|
|
ای ذهن من دست بردار از جنگهایِ واهیام،
من را به کاری وانَدار با مختصاتِ فعلیام،
آرام گردان خویش
|
|
|
|
|
فاصله
میان ما
زمین
تا
آسمان است
و
من
روز و شب
شب و روز
این فاصله را میگریم
چندان که
خواب
|
|
|
|
|
با اینکه از دیوانگیت اندوهگینم
|
|
|
|
|
من ندانمُ ندانستم فلسفه جهان را
که کجاست کیف درد مردمان را
|
|
|
|
|
بر تو رحمت آن زمانی شد تمام
تحت فرمان ، رهبری والا مقام
|
|
|
|
|
چشمهایت رازیست جادویی، که کیمیای خوشبختی را اکسیر می کند
|
|
|
|
|
نا امید از تپش خاک در اندیشه خام
نفس از کام گس پنجره ها می گیرم
تشنه را نیست گریزی ز سراب
جوی خو
|
|
|
|
|
چشم گشودم به صباحی
رخ به رخ در رخ خود آینه را خیره نگاهی
|
|
|
|
|
یه جور تلخ آروم و یه جور ساده محزونم
به هر همراه مشکوک وبه هر بیگانه مظنونم
معما شد برای من تمام
|
|
|
|
|
یکی را دوست میدارم
وَمیدانم که میداند
نگفتم حرفهایم را
ولی ناگفته میداند
|
|
|
|
|
کاش میشد که پس از مرگ به هَم برگردیم
بی غمی درد بزرگیست ، به غَم برگردیم
|
|
|
|
|
پر از عنکبوت هایی است
خیالم
تار می تنند
تنهایی بی پایان را
|
|
|
|
|
ســــــــتاره بارانم کــــــن
|
|
|
|
|
حرف دل مولا علی علیه السلام
|
|
|
|
|
فکر نکن رفتن تو خونه خرابم میکنه ...
|
|
|
|
|
من در بهارم گر چه در این برگریزم
تو فصل ها را جابجا کردی عزیزم
|
|
|
|
|
یا رب آنقدَر بر سر سجاده ام از درد بنالم
|
|
|
|
|
روزگاري بـسر اين من دل خسته گذشت
كه نشايد به زبان گفت: چه بود و چه گذشت
ها
|
|
|
|
|
سوار بر قایق چوبی
معلق روی امواجم
عجب جز رو مدی دارد
چشات اقیانوس هند ست
درون این همه امواج
پی
|
|
|
|
|
کاش می شد چون فرهادکوه کن عشق را
بردل سنگ می نوشت
شیرینی عشق رابا یاد فرهاد آغاز کرد
کاش م
|
|
|
|
|
زندگی فاز فراموشی است اگر این غم نبود...
|
|
|
|
|
بار دیگر زندگی را تازه کن
عشق را بی هوا اندازه کن
رخت نومیدی ز تن آواره کن
ترس را در ذهن خو
|
|
|
|
|
الحق که تو در جور و جفا ناب ترینی
در وحشت خاموش زمان ساز ترینی
باید ز تو دل گیرم و سوی تو نیایم
ه
|
|
|
|
|
در آسمان پرستاره ام......
|
|
|
|
|
یه شب میاد میشینی پشت همین پنجره
خودتی و خودت تو یه خونه تنگ و تاریک
که حتی سایتم وارد حریم شخصی
|
|
|
|
|
با تو افتخاری لذت بخش ،
ناشی ازهمقدمی ،
همرهِ شادیی مفرط ،
همی با من بود
|
|
|
|
|
خفته ها را غم بیداری نیست / مست می را شوق هوشیاری نیست
عشق و نفرت نشود یکجا جمع / بند ظلمت نشود
|
|
|
|
|
نان خشکی هرچه خواهی میخری !
سفره خالی زنانی هم دارم میخری ؟
|
|
|
|
|
این سر آغازی بشد بر این دلم
تا بگویم از غم و از مشکلم
دلبر است او این بود رنجی عظیم
قلب ما را
|
|
|
|
|
آشکارا دلبرے میکند آن یارِ جفا پیشه ولے
دلِ ما در طلبِ بوسۂ نابش چه نهان میسوزد
سعیده تفضّلے نیک
|
|
|
|
|
پشت پرده تنهایی
یه نفر هست که میسوزه و می سازه
|
|
|
|
|
غرورم: مهریه، شعر و غزل: تضمین خوشبختی
|
|
|
|
|
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
|
|
|
|
|
دوم اسفند اگر برخاستم از رختخواب
|
|
|
|
|
در یک روز
در یک روز بطول ابدیت
تمام عمرم را
تمام رویاهایم را
تمام
|
|
|
|
|
زندگانی اینجا،تپش ثانیه هاست
|
|
|
|
|
میخوام یادم بره تموم خاطراتی رو که با تو داشتم
نمیخوام یادم بیاد یک روز تورو کنارم داشتم
دیگه وقت
|
|
|
|
|
دلم آن حمایت هايت را میخواهد پدر
تو که رفتی فهمیدم چقدر تنهايم پدر
|
|
|
|
|
عشق است خودش ، همین که مادر باشی!
|
|
|
|
|
خلاصه اینکه زبان ، ماشه ی تفنگیه که اول مغز ضارب رو متلاشی میکنه
|
|
|
|
|
شعری در منزلت کارگر، به قالب چهارپاره و با استفاده از احادیث و روایات.
|
|
|
|
|
صفای سورهی کوثر، شکوفا شد؛
جهان محوِ گُلِ ایمانِ زهرا شد!
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
بـاغِ انـار دلبـرِ یـار یـاسِ بهـار آمده است
مارا نگار مادرِ یـار چه با وقـ
|
|
|
|
|
بعد از این همه خاطره ها
در آخر کار
...
|
|
|
|
|
بهیادمنیستیاما
به یادت تاابد هستم
|
|
|
|
|
ای عشق گمشده در شهر شیشه ای
|
|
|
|
|
قهر و بی مهری معشوق من از سنگدلیست
|
|
|
|
|
ای آنکه تو دانایی ات آورده به کارم
من هم سر خود، در خط فرمان تو دارم
مِه
|
|
|
|
|
((تو سر مهر نداری ، دل من تنگ شده ))*
از جفاهای تو این زندگی ام لنگ شده
تو زدی ساز و به هر ساز تو
|
|
|
|
|
تنها رهایم می کند
در کنار رودخانه خشک و چشمه آب
و کشتزارها به تصویر کشیده در ذهنم
وهمان خوشه گ
|
|
|
|
|
چه عشقی می خُروشد
دَر امواجِ دریایِ دیدِگانت،
بگذار بیفتم
بِه پایِ این دو گویِ افسونگَر،
و شَو
|
|
|
|
|
تو چه دانی که من ساده دل دست ز هر جا کوتاه...این منه مانده ز هر کونو مکان رانده ز هرجا...
|
|
|
|
|
هرچه می گویم، می گوید چشم!
|
|
|
|
|
ستایم سراینده طوس را * * * * سراینده زال و کاووس را
|
|
|
|
|
ویران شود این شب ، که مهتاب ندارد
|
|
|
|
|
افسوس که هر دفعه مرا دک کردی
|
|
|
|
|
ارتشُ/دریای خون/ارزشِ/انسانُ و جون...
|
|
|
|
|
عشق ای نیروی هستی بخش بهتر
به نیروی جوان می کنی سیر جهان سر
همان زیبا نکوعدل گستر
به دلها بوده
|
|
|
|
|
كاش امروز درين پنجره حاضر بشوي
بر من و منظرهء درد تو ناظر بشوي
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |