جمعه ۲۱ ارديبهشت
|
|
غیر از این،هیچ خیری بر دگران نصیب نیست
|
|
|
|
|
تو پادشاهِ منی و منم اسیرِ مُشتتم
بِشَم فدایِ عشقِ تو، خاکِ دَرِ بهشتتم
بِبین چه دلشِکسته ام، از ه
|
|
|
|
|
دلم می سوزد
برای درختانی که روزی سبز مخملی بودند
|
|
|
|
|
بگشای در که هیچ دری بهتر از تو نیست
|
|
|
|
|
چیست در چمشت،مرا اینگونه مرتد کرده است؟
دین و دل از من ربوده،راه من سد کرده است
|
|
|
|
|
سرم را کردم زیر برف
آنقدر خواب تو را دیدم
تا کبک ها عاشقت شدند
|
|
|
|
|
یک روز ورود می کنم آینه ها
|
|
|
|
|
بر محکمه ی دل چه شکایات که بُردم
از عشق و صداقت چه رکبها که نخوردم
|
|
|
|
|
با بودنم همراه شدی
وعده دادی که نباشی گر نباشم
پس کجایی؟
|
|
|
|
|
با نگاهت در آن شب آخر
آذرخشی درون قلبم خورد
تو که رفتی تمام من هم رفت
عاشق خسته ات همان شب مرد
|
|
|
|
|
در دشت شعرناب دل پایندگی کـن
|
|
|
|
|
آیه در آینه
(شب میلاد حضرت علی ع )
نو بهاران شد و عطر خوش دلدار آمد
مژده ای غم زده گان حیدر کرا
|
|
|
|
|
فریاد زدیم ، ننگ بر بعضی ها
گفتیم فقط شرنگ بر بعضی ها
انگار بسوی خودمان برگشته
یک عمر شعارِ مرگ ب
|
|
|
|
|
تقدیم به مدافعان سلامت ایران
دیدیم مهرِ دست های آشنا را
بر زینب کبری تماما اقتدا را
جنگ مقدس
|
|
|
|
|
جز علی ، عادل نمی بینم ، دلا
شاه مردان ، مرد میدان شد علی
|
|
|
|
|
تو که سرزمینِ دل را به فراقِ غم شکستی
|
|
|
|
|
اگر از شوق آغوشی که مستم...
|
|
|
|
|
باید که بی خیال شوم ،بی خیال شعر
وقتی که نام من شده ننگ و وبال شعر
|
|
|
|
|
شب بخوابی بلند شوی خوب است
بخت ما مثل آب تو جوب است
منتها جوب خشک نه جوب روان
بخت او خوش که از ژن
|
|
|
|
|
قانون جنگل
میون هرزه علفها یه درخت ســربلندم
که به بوسه علفها رو تنم دل نمی بندم
می پیچن دور تن ت
|
|
|
|
|
به دلارام بگویید دلم آرام شکست
|
|
|
|
|
کاش آن پنجره را باز کنی
تا که این مرغ ،
از این خانه ی بی خاطره پرواز کند .
"صابر خوشبین
|
|
|
|
|
مثل رودی که همیشه تبِ دریا دارد
رو به ساحل کن و دنبالِ خودم باش فقط !
|
|
|
|
|
تو را بینم در این مُلک ،کسی دیگر نمی دانم
عجب راهی بپیمودم ، رهی دیگر نمی دا
|
|
|
|
|
گفتی که می آیی
پس چرا نیامدی ؟
|
|
|
|
|
گرچه تنها قصه و افسانه است نام پری
|
|
|
|
|
بر جبین کوهها
یک نگاه میکرد نگاه
با صدای اسب آه
میدود تا روی ماه
|
|
|
|
|
به چه علت در وجود من فروزان شده ای؟
|
|
|
|
|
شوق دیدار تو باید که صد آیینه شکست
هر که خود بین شده کی با تو توانست نشست
|
|
|
|
|
وقت رفتن شده و دل نگرانم گل من
|
|
|
|
|
از ترس کرونای کور رجز می خوانم
|
|
|
|
|
سراجِ خانه خامـوش از غـم ماضی دامـن سوز
مـن از آن گـرگ درنـده، به سـان میـش مـیترسم
|
|
|
|
|
ای خاك وطن ای همه رويايم
با چتر نجات سوی تو مي ايم
|
|
|
|
|
خودم افکنده حال عشقم همی شاد ...
همین است این جهان خانمان سوز .
|
|
|
|
|
در هر زمان با من بمان ، ای یار من ای مهربان
در باورت با من بخوان شعری برای عشقمان
|
|
|
|
|
با توام شهروند ایرانی
کرونا آمدست مهمانی
گرچه در اصل زاده ی چین است
فارغ از دین و جمله آیین است
|
|
|
|
|
ویروس خرافه گر توانا بشود
زهری خفن و جسور و مانا بشود
زانجا که به غیر خود ندارد پادی
شاید که حریف
|
|
|
|
|
خواب بهشت دید ه ام!
دست هایش برشانه هایم می کشید
|
|
|
|
|
در این سرای پُر زَر و سیم آدمی
بُرد آن کسی که در پی بستر نمی شود
|
|
|
|
|
اگر تقدیر می کنی با من خدایا/
مرا صحرا نکن کن باغ گل ها/
چرا وقتی آزاد میتوان بود در اوج آبی/
|
|
|
|
|
رسیده صبح و من از روشنی ها بی تو بیزارم
|
|
|
|
|
هیهات زمستان مرا
هیچ بهاری
خبرش نیست
این خانه ی ویران شده را
پیک امیدی
به درش نیست
هر شاخه ی
|
|
|
|
|
دلم از غصه پر از درد لبریز
مرا افسرده کرده باد پاییز
|
|
|
|
|
عمر من رفت ز دست
گیسووانم تو ببین
همه اش گشت سپید
ز غبار غم و درد
|
|
|
|
|
من دوست دارم بودنت را ...
|
|
|
|
|
حضرت یوسف همان شاهِ جمال
گفت هر شب، گوشهی زندان: علی
حضرت عیسی به قنبر رو زدست
تا ببخشد مردگان
|
|
|
|
|
شمعدانی عزیزم تو اصالت داری
|
|
|
|
|
دو چشم من درغمت پیمانه ای اشک.....
|
|
|
|
|
ای که تو دل ربوده ای از دل غمگسار من
عشق تو در عبادتم همدم و سایه سار من...
|
|
|
|
|
اي خلق جهان،رسم جهان شد به فضاحت1
مردم همه مشغول فجورند2 و كراهت
در دوره ي
|
|
|
|
|
یاد آن روزها بخیر ، که بمانندِ دو پروانه ی زیبا
بال دربالِ هم ، می رقصیدیم
|
|
|
|
|
همزمان می خندم و گریه کنم در حال خویش
|
|
|
|
|
از آن روزی که با مهر وجودت آشنا گشتم
ز چنگ ظلمت دنیا و غم هایش رها گشتم
|
|
|
|
|
فصلها را جا به جا کردی
زمستان را بهار کردی
نهال خشکیده ازسرما
شکوفا شده سبز کردی
زمین یخ کرده از
|
|
|
|
|
ومن تا دور ترین نقطه سایه ات
را بدرقه خواهم کرد !
وبا طنین خدا حافظیت
تصویر در
ایینه فضا خواه
|
|
|
|
|
خواب دیدم هیچکس از رفتنم زاری نکرد
|
|
|
|
|
من دلم تنگ است و غمگینم نمی دانم چرا
باز هم از آسمان استاره می چینم نمی دانم چرا
باز هم پشت سر
|
|
|
|
|
گاه خواهم كه از آن پنجره گويم سخني
سخني با تو كه خورشيد چنين انجمني
|
|
|
|
|
صبح به گمانم زودامدی
گنجشکی صدایش درامده بود
|
|
|
|
|
چون نمی خواست دهد بر تله ای دُم کرونا
|
|
|
|
|
در آتش عشق است ،اگر باز بسوزيم
عنقا شده در عشق ، كُهِ قاف پريده
|
|
|
|
|
از آدم های در ظاهر شبیه دوست بیزارم!
|
|
|
|
|
گله مندم
از این خانه ی بی رنگ له آب
|
|
|
|
|
جەهەنەم؛
جاییگە
پهر لە بێکەسی
ئەڕا هەر کسێک که تنیاترە...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۸۱ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |