شنبه ۱۲ خرداد
|
|
همچون غریقی در انتظار نجات
کمکم کن
جان من در انتظار توست
و
در قلبم شوق دیدارت می تپد
|
|
|
|
|
درد ها را خط بزن وقت تغزل های من.....
|
|
|
|
|
شعر و شعور و شور ندارد ، نوشتنم
|
|
|
|
|
چون دست ، دست و پايي يارم نـشانده
دستي براي جستن ، يارم به ما نداده
|
|
|
|
|
حال من خوب خرابست و نمی دانی تو
بخت درمانده به خوابست و نمی دانی تو
|
|
|
|
|
چشمانش آنچه می دیدند ، اینها بود :
یک میدان بسیاربزرگ ،
که دایره ای کامل بود
|
|
|
|
|
گنهکار..عارفانه وعاشقانه های باباباقر 538
شهر دل ویران و غمبارم مرا باور کنید
یک گنهکار و خطا
|
|
|
|
|
در تنم یاد تو را روح و رواݩ میدانم
بلبلم بوی تو از فصݪ خزاݩ میدانم
سنگ سرخے ڪه دهد امݩ و اماݩ ما
|
|
|
|
|
مگر نه اینکه
برنده ها تنهایند ...
|
|
|
|
|
او رفت اما در من ادامه دارد...
|
|
|
|
|
جدایی تقصیر تو نبود
همون خدایی که تو رو زیبا آفرید تا دل من تو عشقت بره
واسه من تو قلب تو جایی نز
|
|
|
|
|
ز گرمای هوایش دور بودم...
|
|
|
|
|
و من سوار بر خروشِ خنیاگرِ اوهام در نمیدانم هایی زنگار بسته ..
|
|
|
|
|
دیدی که گنه کردم و هر توبه ثواب است ؟
|
|
|
|
|
یقینم گشنه است این جمله باور
که هر کس پیرو تقدیربودست
چون انسان کرده هم خونش فراموش
به حیوا
|
|
|
|
|
به امید یه دیوونه که دائم دورتر میشه
نگاه بوفِ این خونه همیشه کورتر می شه
...
|
|
|
|
|
مردان خانه پای زنهاشان نشستیدند
|
|
|
|
|
تبر یا میله در دستش، چه فرقی می کند سر را
|
|
|
|
|
ای دختر من روح و روانم
روییده شده غنچه تو از دل و جانم
دارم ز تو سودای فراوان
تا گل شوی و لایق
|
|
|
|
|
جمله کوتاه من , حضرت خداوند و حضرت ابوالفضل العباس (ع)
|
|
|
|
|
ساقیا امشب بیا با من برقص و شاد باش
|
|
|
|
|
سرآغاز دفترم الف و ب ممتدی از کمان ابروی توست....
|
|
|
|
|
تن تنهازده در برزخ تن ها زدگی
|
|
|
|
|
گاهی که دل به عالم ترفند می دهم
یا تن به مرگِ طائرِ دربند می دهم
تحتِ نهیبِ قاضی وجدان زخمی ام
در
|
|
|
|
|
می جوشد از این خمره، شراب دل عذرا
تا نوش شود، جرعه ای از جام نگیریم
ما بارش ابریم که در مسلک بار
|
|
|
|
|
آه می کشم از فردایی که همیشه دیر است..
|
|
|
|
|
تکبر، فرومایه را پر کند.....
|
|
|
|
|
همچون گل ناز ، با صفایی دختر
|
|
|
|
|
زلف در زلف چون کمند گیسو پگاه
نگار تا سحر در نسیم صبا زد نگاه
گلشن از رویای مینو تاافق میگفت
بهار
|
|
|
|
|
کِرمی که آرزوی پریدن به سر نداشت
در پیله اش مُدام، خیالات می دَرید
در درّه ای عمیق، ز تاریکی و سکو
|
|
|
|
|
می چرَد نگاهِ من، مثلِ برّه آهو در
سبزیِ دل انگیزِ مرغزارِ چشمانت
|
|
|
|
|
ز عشقت گشتهام مجنون و بیمار
ز دستت بردهام رنج من بسیار
|
|
|
|
|
از برای دل من جز تو کسی یار نشد.
رفتن و امدن و راه من هموار نشد.
|
|
|
|
|
بیشمارند آدمکهای بی احساس .
در کنار هم و غرق بی یاری.
منگ و تاریک و گنگ و بی روحیم .
با نگاه ها
|
|
|
|
|
من به عشق پاک تو بی واهمه تن میدهم.
بر تمام تیرگی ها، رنگ رفتن میدهم.
|
|
|
|
|
خدایا امشبت را مال من باش.
خدایا تو دوای حال من باش.
|
|
|
|
|
ظاهرم سنگ و درونم پر از آوار شده.
آن قوی قله ی احساس من هموار شده.
|
|
|
|
|
محو باریدن باران بهاری شده ام.
محو نالیدن و آواز قناری شده ام.
|
|
|
|
|
به گناهی که شدم غرق در آن آگاهم .
به مسیرم که شده دام نهان آگاهم .
شک ندارم که به آخر نرسد این ر
|
|
|
|
|
تو باشی و من و دریا ؛ چه زیبا میشود امشب.
من و تو رخ به رخ تنها ؛ چه زیبا میشود امشب.
تو باشی من
|
|
|
|
|
سایه ات روی سرم بادا ؛ تمام هستی ام.
کوه پشتم باشی و تکرار هر سر مستی ام.
|
|
|
|
|
به داس ها بگویید
فصل خوشه چینی نیایند
تمام گندم ها امسال گل سرخ می دهند
هزاران سال به حرمت نان گ
|
|
|
|
|
سرماه، قسط بیست و یک درصد ....
|
|
|
|
|
ای آنکه غیر از این نَبُود آرزوی تو
از دشمنان دین ، نکنم روبروی تو
کفر
|
|
|
|
|
شوخ طبعیِ تو بود که باعث شد ،
غمهایم را فراموش کنم
شوخ طبعی ات را هیچگاه ،
فراموش نمی کنم
|
|
|
|
|
هزاران واژه سرگردان درون ذهن می چرخند
|
|
|
|
|
لیلی زیبا که نه خوابی نه خیال
جاده ی خوشبختی ما داد مجال
|
|
|
|
|
شب که خیال خواب تو می گذرد به بسترم
زبوی جامه ام سحر جامه خواب می درم
مهر لبان غنچه ها شکفته با
|
|
|
|
|
از موی سپید و گیسوانت ،خجلم.
کردی تو فدا روی جوانت ، خجلم.
مادر به فدای اشک و غمهای تو.
از لرز
|
|
|
|
|
اینشعرهایداغبهقلبتاثرنکرد
هرگزدلتبخاطرعشقم
|
|
|
|
|
صبح است و همی با دگران نیز خموشی...
|
|
|
|
|
روزی استادی از شاگرد سوال پرسید چرا دیر سر کلاس حاضر شدی؟ مگر خوابت برد؟
شاگرد گفت استاد من فکر کرد
|
|
|
|
|
بی صبری مطلق
این گونه آغاز، آواز سخن را
سخت پیچیده و ناهمگون می کند
|
|
|
|
|
دخترکی ، همسرِ چندم شده بود
|
|
|
|
|
میگذرد عمر و ما بیخبر از این گذر..
|
|
|
|
|
در صدایت
سکوت هزاران خاطره است
و در
|
|
|
|
|
خسته ام
مث رودخانه ای که میرود
در مسیر پر ز سنگ
باچشم خیس و شانه های پر زدرد
|
|
|
|
|
آمدی جانم به قربانت ولی دیرآمدی....
|
|
|
|
|
نیمه شب در خواب من چشمان تو فانوس شد
|
|
|
|
|
ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک باد
|
|
|
|
|
پلنگ از ماه و ماه از چشمهایش خواب میافتد
تو را هر کس که میبیند دهانش آب میافتد
نفس در سینه ام بال
|
|
|
|
|
من اسم تو را لوح کنم بر در و دیوار
تو شرم کنی نام مرا یار بخوانی
|
|
|
|
|
صدایم رو به تفسیر است، غرورم بندِ این تقدیر
|
|
|
|
|
برون تابـد آنـی کـه دل می ستود
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |