تَبِ واژه ها:
سوُختن؛
قلم؛ وَرَق، دوباره تب کرده ست
دلم بـَـرای غَـزل، تَرانه می سوزد
بـَـرایِ واژه هایِ پُــر از ایـهام
به خاطرِ ذِهنِ بی کَرانه می سوزد
برای وَزنُ و عَــروض و قافـیه باز
وَ شعرِ سِپیـدِ بی بَهانه می سوزد
به من بگو چــِــه شُـد غَزالِ بی باکَــم؟
که سَطر سَطرَاش دَرین زَبانه می سوزد
دلِ حَـــزینُ و دیده گانِ غمگین اَم
به شعله ها زِ هـَـر سَرانه می سوزد
بتم، صنم، تمام ســُــرود هایـَــم
در آتشـی به صَد خَـزانه می سوزد
مگر زِ جامُ و ساغرُ و مِی بَـد دیدی؟
که با شَرارِ آن، زمانــِــه می سوزد
بگو چه شد، سَکته هایِ بیدل در شعر؟
عُودِ صائب، چِــه بــی چَغانه می سوزد...
اُمیــدُ و بارِقــِـه ای از تـَـرانه یِ ناب
به هَــر صَحیفِه وین فَسانه می سوزد
زُورَقانِ جاری زِ بَحرِ شِــعر وُ ادب
به تیــر و ســوفار، رَواٰنـِــه می سوزد
هَلا خراباتی، تو گَشتـِـه ای بَـدنام
بِبین زمانــِــه چون، چَمانه می سوزد
با احترام
27 5 1402
بداهه
با کمال تقدیر و احترام
محمدکریم نَقْدِه دوزان
بسیار زیبا و دلنشین بود
موثر و پر معنی