جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
تو دیده ای کبوتری، رود سفر، ز بام دل؟
|
|
|
|
|
چه فریادیست بلند
در تخته سنگهایت
|
|
|
|
|
می نشستم سرراهت ،می سُرائیدم برایت واژه های ناب عشق را
می سُرودم با پرنده ،آسمانی زرد وخالی ،شاد بو
|
|
|
|
|
شعر من صدای نی انبان نیست
که برقصاند
صدای پرنده ایست که قفس اندوه
پرهایش را به اسارت گرفته است
آ
|
|
|
|
|
در قالب تازه و توانمند
سروش
|
|
|
|
|
در خم کوچه ی یادت همه شبگذرم
مثل دیوانه سر کوی تو من رهگذرم....
|
|
|
|
|
برکوی تو چون ماهرخی راگذر افتاد
درباغ همه گلهای بهار از نظر افتاد
دلهای مشوش شده اندر خم زلفت
م
|
|
|
|
|
پنجره را میگشایم
آسمان تاریک است
|
|
|
|
|
چشم امید را یکی نمناک کرد
|
|
|
|
|
از وزن و عروض و قافیه دورم من
در بحر سخن وصلهی ناجورم من
|
|
|
|
|
دو رباعی در مورد رومینا اشرفی .. امیدوارم رومینا مرا ببخشد که فقط همین کار را می توانم برایش انجام د
|
|
|
|
|
تلخ است چهل سال بدون تردید...
|
|
|
|
|
خداحافظ برو ای ماه و پروینم
خداحافظ تو ای رویایِ شیرین
|
|
|
|
|
یخ بستهام ای گرمتر از نیمهی مرداد
ای رنج شیرین ، زخم دیرینه ، جنون حاد
|
|
|
|
|
روزهای تکراری
لبخند اجباری
|
|
|
|
|
انگار .....
خبرتازه ای درراه است
|
|
|
|
|
یک تن که تشنه بود و فقط در سکوت ماند
یک زن که تشنه بود و فقط در سکوت رفت
در مرزها چه می گذرد که ن
|
|
|
|
|
سر زدی به عشق
سر دادی به عشق...!
|
|
|
|
|
پنجره ای بر قلبم میگشاید
تا چشم بر راهی دوزم که برزندان تنم گل روید
|
|
|
|
|
چند شَبی ست حالِ دلم هیچ خوب نیست
فِکر و ذِکر و قَلَم و کاغذ و دَستَم کوک نیست
چند شب از خوابِ کَم
|
|
|
|
|
سجده ما را نگر از بهر شیطان است و بس
|
|
|
|
|
وا گویه های بی وزن و قافیه ام تقدیم به رومینای بی سر
|
|
|
|
|
ای حسین در پی تو تشنه لبان می آییم تشنه قبر توایم با دل و جان می آییم
|
|
|
|
|
علـم بلند یار ، بیامـد سراغ من
پُـر شد زِ علم آن ،سر و دست و دماغ م
|
|
|
|
|
شبی ای کاش بر بالینِ من بیدار بنشینی
که چون خوابِ سحر بر چشمِ بیدارم شوی، شاید
|
|
|
|
|
پای دلت، وقتی قلم شد، تازه می فهمی
باید به وقتِ شاعری، دستت قلم باشد
|
|
|
|
|
دردانه ی این دلی و یاقوت نمایی
|
|
|
|
|
پند
رفتن از ظاهر به باطن سخت نیست
گفته ها
|
|
|
|
|
عشق یعنی یک بَغَل آوارگی
عشق یعنی در رَهَ ش دلدادگی
|
|
|
|
|
هندونه به زیر بغلم، ماچ مکن
محرم شده ای ...
|
|
|
|
|
از مردهها چشم امیدی نیست
|
|
|
|
|
از عشق به عادت گفت
از عمق جراحت گفت
تصمیم جدایی شد
نامرد چه راحت گفت
برگشتم و دیدم نیست
هی گشتم
|
|
|
|
|
از صورت ماه تو دلم مست و خراب است
|
|
|
|
|
نغمه ها زاین بی کسی آغاز کن من میخرم
منزوی شو پر بزن پر باز کن من میخرم
|
|
|
|
|
گل سرخ و سفید و سبزه زارم
|
|
|
|
|
بر جسم من چه طعنه زنند و شر رسد
نشناسند آنكه زِ من هرچه بُوَد ، خير رسد
|
|
|
|
|
فریاد هجران
رفتم به سفر که درس خوانم
دور از وطن و ز خاندانم
امروز دگر مرا نشان نیست
|
|
|
|
|
غروب هم
از راه رسید ،
وغروبی غم انگیز
در نبودنت
ومن غمگین تر از غروب
|
|
|
|
|
هرکه گوید من منم آن من نیست
|
|
|
|
|
سفری به درازای نگاه چشمانت می خواهم
زمان و مکان، توهمِ در تو می خواهم
|
|
|
|
|
هرچه از عمر گرانمایه انسان گذرد
|
|
|
|
|
به دیوان دو چشمان تو سوگند
|
|
|
|
|
روبرویمعکستو
داردنگاهممیکند
|
|
|
|
|
شنیدم هر چه از او بازگویی
|
|
|
|
|
در درونم دختری تنها نِشِست
صلح جو و مهربان ، نیکوسرشت
...
|
|
|
|
|
شام شعری بود و هرکس یک غزل آورده بود/
هر که شعری شاد و شیرین چون عسل آورده بود/
تا که شعری خواند
|
|
|
|
|
کمان عشقام را
هر سو بگیرم
باز به قلب تو میزند
|
|
|
|
|
"رومینا"
دختر شدم شاید که از دردم بکاهی
در حسرت حالم ؛ بگویی روبراهی ؟
دردانه ات باشم "رومینا
|
|
|
|
|
تو نگار منی
سرم داد میزنی
من کنار توام
چرا صدا میکنی
من نفس توام
با تو حرف میزنم
ندارم غیر توا
|
|
|
|
|
عشق را دیدم و جز درد نیافتم
در بین راه ماندم و جز ترس نیافتم
در بین شب های تاریک شکستم اما
مثل ا
|
|
|
|
|
من نمی دانم که هدف از من بر این کره ی خاکی، به چیست
|
|
|
|
|
ستاره هابدرخشید و آفتاب آمد
|
|
|
|
|
دلم گرفت ازین ظلمت و وحش
که گرفت جان دختری از خشم
دلم گرفت از آن قانونی
که جرم نمیداند قتل انسانی
|
|
|
|
|
تویی که در آینه ی رویاهایم هستی
|
|
|
|
|
سیل خون جاریست در گندمزار اندیشه
هلال ماه گریست بر داس جهلِ بی ریشه
|
|
|
|
|
جای دگر ندیده ای منتظری نظیر من
|
|
|
|
|
گرت رویات داعم من ته ارایه میپایم
|
|
|
|
|
تکان نخورد که گنجشک دانه بر دارد
که دید واهمه از لحظه ی خطر دارد
گرفت سفت کت رنگ رفته اش با دست
|
|
|
|
|
خبر از دلم نداری به هوای دلــگــــــــــــشایی
|
|
|
|
|
انبیا گویند او را مطلقان...
|
|
|
|
|
می رسد راه وصال از گردن کوه و کمر
|
|
|
|
|
ای صاحب شیدا پناهت کجاست ؟
وین سر و سامان تحیر رواست ؟
یاد تو در نظر باد صباست
یاد تو مونس شب های
|
|
|
|
|
غرق در تاریکیِ یک مشت رویای محال
روشنای بخت و اقبالِ کسی باشم که نیست
|
|
|
|
|
ای یار...543
گر مرد رهی
بدان
مرد راه را
از جاده های پر از گرگ و درنده وحشی،
باکی نیست
از
|
|
|
|
|
خدا مي داند آن خلقي كه من آن را نمی دانم
همي دانم كه خلقي هستم و خود را نمی دانم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۶ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |