شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
وقتی از عالم ما می گذری دقت کن....
|
|
|
|
|
یک سبد شعر شعروشعور ازشهر شور آورده ام
|
|
|
|
|
با تشکر از دو دکلماتوری که نخواستند نامشان برده شود
|
|
|
|
|
درسر زمین خیالم
زمینگیر شوم
|
|
|
|
|
در آسمان چشم تو پرواز می باید مرا
همچون قناری صد نفس آواز می باید مرا
|
|
|
|
|
بدون مقصدی عمری دویدن های تکراری
عذابم میدهد دل با تپیدن های تکراری
|
|
|
|
|
فصل سبزی از کتاب
فصل عاشقی است.
فصلی از حقیقت است
فصلی از خداست.
|
|
|
|
|
عشقِ تو،،،
تنها میراثی است که
در قلبم،
"آرامشزایی" میکند؛
شک نکن!
|
|
|
|
|
باز یابم تویی در جانِ غریب...
|
|
|
|
|
هیچ کس قلب مرا..از سر خط یار نشد
|
|
|
|
|
درک نشدیم، فاصله ها روئید
میان ما جنون تنهایی ست
|
|
|
|
|
آیا تو میدانی؟
ای دختر نقاش
با هر طلوع صبح
من نیز میخوانم
نام قشنگت را.
|
|
|
|
|
انتظار
"از من چه دیده ای که به سر می دوانی ام
چون مرغ پر شکسته به هر سو کشانی ام"
بیهوده نیس
|
|
|
|
|
من بودم و جاده
تنها و بی عابر
تا چشم کار می کرد
صحرای بی آبِ
از دور پیدا بود
شهر قشنگ تو
من هر
|
|
|
|
|
بگویید این راز بر ارنواز
نگردیده پایت بدین کومه باز
|
|
|
|
|
درمینوشتمت میان اردیبهشتِ آکنده از فلس شکوفه های سیب
|
|
|
|
|
همان روزی که صیدم کرده بودی
خودت هم خوب میدانی که عمری، خمار آلوده با جام توام من
از آن روزی که
|
|
|
|
|
شکوه جاودان اشارات شعریست به قدمت و قامت تخت جمشید شکوه و عظمت ایران باستان
|
|
|
|
|
نفس نفس میزدم برایت
تا راه یابم به...
|
|
|
|
|
زادگاه من كجاست
زادگاه من در ويرانه هاي قلب توست
مراجعه كن معشوقه ام
|
|
|
|
|
گلِ خزان زده می داند این حقیقت را
که عمرِ رفتهء خود را، چه سخت، سر کردیم!
|
|
|
|
|
محو میشد وسط پیرهنت کل جهان
جنگ در جنگ میان لب و آغوش و دهان
|
|
|
|
|
روز های خوب و زیبا/بود توی شهر گلها
یه روزی از این روزا/ یه بچه ناقلا
|
|
|
|
|
همين مردم كه مي بيني، تو خوارن1
به جاي مهربانـي ، كينه دارن
اگر فرصت بـياي
|
|
|
|
|
این روزها در اشعارم قافیه ها همخوانی ندارند
|
|
|
|
|
کاش به اندازهٔ لبخندت
تو را داشتم!
آنگاه گُسترهام از آسمان
بیشتر بود...
از کتاب (مِهرت را برا
|
|
|
|
|
من میدیدم واسه اون جون میدادی به خاطرم هست
|
|
|
|
|
شهید یوسف مقامی نوجوان شانزده ساله
|
|
|
|
|
من روزگار شمع را خواهم فروزان
هرچند کار شمع جز آزار من نیست
|
|
|
|
|
با رقص ماسه در طپش آب گم شدی
مجنون قصه ها! بت لیلا شدی مگر؟
دستم به اوجِ برق نگاهت نمی رسد
ای دور
|
|
|
|
|
خوش تر از هر آرزویی جام تاکستان توست
شوکرانی مست مستت می شود یاقوت جام
|
|
|
|
|
اندک دانستنی ها از روستای ابیانه کهن
|
|
|
|
|
درد هجر تو و این دار مکافات چه سود
|
|
|
|
|
در این دنیا جز درد و بلا چه دارم
که از همه کس در این دنیا عقده دارم
اما با در میان این همه غم
موه
|
|
|
|
|
سرد و بی روح شده ام مانند آدم برفی
|
|
|
|
|
عشق عشق است چه در کاخ چه در ویرانه
خرابت میکند چه باشی در مسجد و یا میخانه
|
|
|
|
|
دلشوره های من بعد از تو بسیاره
نیستی و تنهایی ، تنهام نمیذاره!!
|
|
|
|
|
نئونهای رنگی
برجهای قد کشیده
انسانهای خندان
|
|
|
|
|
گفتم که سرود صبحگاهی گویم
از خنده و سیب و حوض ماهی گویم
|
|
|
|
|
این همه شب تابه سحرنقد من آن فاعل بود
چونکه اثر داشت،صحبت نقد من از دل بود
دوش دیدم که رق
|
|
|
|
|
خانه غیرت مردانه چو خالیست، خرابش نکنید
چشم مرد تشنه به آب است، سرابش نکنید
|
|
|
|
|
از این شبهای تنهایی که سنگر شد سکوتِ من
از اینکه سنگرم باشد سکوتی سرد می ترسم
|
|
|
|
|
نه گردو، نه نان کنجدی، نه مربای هفت رنگ میخواهم
|
|
|
|
|
عشق جاویدان
ای جان من،جانان من،ای سرور و سالار من
|
|
|
|
|
سحر بود و غزل بود و من و بی خوابی ...
|
|
|
|
|
خواب از بر ما رخت بریدست نگارا
در این شب بی سر، کجا، نور که باشی
جز وصل تو ارام نگیرد تب جان سوز
|
|
|
|
|
چون دفترِ عشق پیشِ خودبرچیدم
|
|
|
|
|
روی هر یک اهل ذوقی باب عرفان را گشاد
|
|
|
|
|
روزها میگذرند
و من تورا فراموش که نه
|
|
|
|
|
برگی که افتاد از درختی
مرگی که پایانش طلاییست..
|
|
|
|
|
با تشکر از فرهیختگان حاضر در سایت و عزیزانی که از لذت خواندن شعرهای ناب آن ها بی بهره نیستم و تشکر ا
|
|
|
|
|
شـُربِ مُـدام و لذّت ایمانم آرزوست //
ماه صیام و روضۀ رضوانم آرزوست
|
|
|
|
|
(توبه کردیم پیشِ بالایت)
ما کجا و ز نردبان گفتن!
|
|
|
|
|
شکسته گر دلِ زارم ،فدای چشم سیاهت
خزان شده است بهارم، فدای چشم سیاهت
|
|
|
|
|
با هم قدم زدیم و دوباره، جدا شدیم
شب بود و خاطراتِ فراوان و او و من!
|
|
|
|
|
يه مغز پر از چارچوب هاي فلسفي
يه مغز كه به شر مشغول ست
|
|
|
|
|
دختر گلپا اشاره ای به
جسد دختربچه ی مربوط به
دوران کهن باستان که
در سال87 در سربرره وگلپا
|
|
|
|
|
شاید نباشد
پسِ امروز برایم فردایی
شاید نباشم
روزی که خواهی آمد
اما به یقین می دانم
همه آن روز
|
|
|
|
|
پایم را از گلیمم دراز تر میکنم ...
|
|
|
|
|
مثل آن عطر که هر قطره ی باران دارد ...
|
|
|
|
|
در ساحل سرمستی اگر جام شکستیم
|
|
|
|
|
وقتی شب و دل اسیر ماتم میشد
بی فلسفه واژه ها نثارم میشد
|
|
|
|
|
کنار برکه ی لحظه نشستیم
کمی بعد از عبور ِ جویباران
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۹۳ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |