جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
وحــشــیِ نــگــاه ام
غــریــبــانــه تــریــن نــگاه شــد ...
|
|
|
|
|
منو تو خیال میکردیم عاشقیم
هرکدوم بستیم جدا بار سفر
ببین ارامشی نیست میونمون
چیزی نموند دیگه
|
|
|
|
|
به حقیقت رخت آیینه ی روز است هنوز
|
|
|
|
|
واژه ی زیباترین مخصوص محبوب من است
جنگ خانم ها سر "زیبا" و "زیباتر" شده
|
|
|
|
|
تو دستمو بگیر،،، حال منو خوب کن
تسلیم تو میشم،،، احساستو رو کن
بگو منو با شب،،، تنها نمیزاری
کاری
|
|
|
|
|
اینعمرببینچوکوچهای
بن بست است
|
|
|
|
|
چه گشتم چه رفتم به دنبال او
کسی را که حالم بپرسم از او
چهاحوالپرسی بکردمزاحوالشان
ندیدم سلام
|
|
|
|
|
شبنمی که از وجودت می چکد...
|
|
|
|
|
دری آرایی به سوی جهان ******که از گریز عقرب ها در امان
|
|
|
|
|
اشک هایم دا نه دانه قطره قطره...میچکد از چشم هایم...بند بازی میکند از گونه هایم...
|
|
|
|
|
خواندی از عشق و ندانستی که چون مرغ پریشان حالم...
|
|
|
|
|
زیر پایت را ببین بی احساس
چرا بی توجهی به دلِ من ،
که پُراست از احساس
|
|
|
|
|
درودها
مستی با خدای عشق به دنیا می ارزد .
همین
|
|
|
|
|
باد میرفت سراغ گل ها
من سراغ خدا می رفتم
باد وباران گر که
خروشند ز خشم ،
سنگ روی سنگ هر گز نمی
|
|
|
|
|
منه مغلوب
فریب خورده ی خویشم ...
|
|
|
|
|
مرا همیشه داری و تو را همیشه دارَمَت!
تو تاجِ سَروری و مَن ، به روی سر گذارَمَت!
|
|
|
|
|
در روی که بستی؟ چون بی خردان یاوه پرستی!
خود آمدی و رفتی و خود عهد شکستی
رسوا شده ای پیشِ همه مس
|
|
|
|
|
تو دلیل گریه های هر شبی
نبینم که بلرزد دست گرمت هر دمی
|
|
|
|
|
به نام خداوند گل آفرین
به لطف لطیفش هزار آفرین
|
|
|
|
|
من قرار بود قوی باشم
اشکم چرا جاریست!!!
|
|
|
|
|
با من بگو سخن چون لیلی به گوش مجنون
با من بگو مهر گون با دیگران دگرگون
با من بگ
|
|
|
|
|
زندانی بی واژه در حِصار...
|
|
|
|
|
وز میان تب ِ جان با چه نشان برخیزم؟؟
|
|
|
|
|
روشنگرِ دل باشی ، ای ماهِ پریسیما
|
|
|
|
|
بی عرضه کسی که درد جوانها را علاج نکند
|
|
|
|
|
پرنده ی بال و پر شکسته در قفس نمی ماند...
|
|
|
|
|
سردار عجم رفت و دلی رسوا کرد
بیدادگری در جهان غوغا کرد
او بود فرشته ای که بر روی زمین
آرامش و آسو
|
|
|
|
|
کشته مرا به جان تو ، عینک آفتابی ات
|
|
|
|
|
هر آنكس دوستي از من نظر داشت
نهال دوستي در من خبـر داشت
گـر از اول
|
|
|
|
|
⏬در مسجدِ عشق
با اذانِ چشمانت
به اقامه ایستاده ام⏫
«نمازِ عشق»
|
|
|
|
|
دلم را دست او دادم ولی رفت
شبم را نزد او دارم ولی رفت
نگاهش آسمان را می فریبد
به قلبش آسمان دا
|
|
|
|
|
زان گشته امروز فراغ کرده ****سخنش نزد ما یاد کرده
|
|
|
|
|
عزیز بدار لحظات خوش
چند روز عمر را
وروزگار این چنین !
در بیداری لحظه ها
مانده در خاطره ها
ا
|
|
|
|
|
سلام بر زندگی
سلام بر چایی های لب سوز و
قند پهلوی سفره های مادرم .
دست های زمخت پدرم .
زندگی
|
|
|
|
|
بر همه کس خنده کند
همه را به خود بنده کند
|
|
|
|
|
این همه شوریدگی دیدی طلب دارم نگار
اندکی در تو وفا باشد ولی بسیار نیست
در جواب این همه جور و ج
|
|
|
|
|
تو بودی شراب نابم
بی تو حتی لب به شرابی نزدم
|
|
|
|
|
بیرون آمد ازخانه
نیت کرد ، یکراست رَوَد بسوی میخانه
|
|
|
|
|
من آن كَسم ،كه هستي خود را قلم زدم
كي بهر خود و در خود ، بي قدم زدم
نقش
|
|
|
|
|
شاعر ها عاشق که میشوند...
|
|
|
|
|
جیب های باد را گشتم
برگ خوشبختی برایم پنهان نکرده بود
چمدان روزها می غلتید و می رفت
حتی به دقت
|
|
|
|
|
مفتون فتنه ی چشمان یارم اما...
|
|
|
|
|
گفتم که بگویم غزل از چشم سیاهت
چشمان تو اما هنر قافیه را برد
|
|
|
|
|
رفته ام حرف تازه ای باشم لابلای دروغ آدم ها
|
|
|
|
|
وقتی
بر شانه های شلاق
بالا می رود..!
باید هم
از
خرِشیطان
پایین نیاید..!
امیرحامدی
|
|
|
|
|
تقلای نرفتن میکنی تا که در این برکه
|
|
|
|
|
خورشید چکاره است!
آنجا که تو نباشی
تاریکترین
نقطه ی دنیاست.
|
|
|
|
|
این فاصلۀ بینِ من و تو ز کجا شد؟
کی ، کشتی ما طعمۀ امواجِ بلا شد
آن صحنۀ آراسته با زَروَرقِ عشق
|
|
|
|
|
خلاصه اینکه جلوی واردات رو نمیشه گرفت مخصوصا واردات به دل
|
|
|
|
|
چون دل به …!
چون دل به تو دادم دگرش ریش ندارد
هر شخص توانگر غم درویش ندارد
|
|
|
|
|
جان و دلبر! حضرت طوفان چه داری با خودت؟
|
|
|
|
|
بی صفت ها را چو دیدی بهرشان باید گریست
|
|
|
|
|
فرق است بین عشق تو و پرستش خدا
|
|
|
|
|
طلوع شهر نیشابور و گلبانگ اذان جاریست
غروبش با رد پای امام شیعیان جاریست
قلمدان ها مرصع[۱] گشته
|
|
|
|
|
پيله به پيله مسخ شد ،،چهره به استحاله ها
ساقی عمر ریخته ، خون به دل پیاله ها
|
|
|
|
|
من دیر فهمیدم دلت گیره...
|
|
|
|
|
فاطمه آن دُختِ خاتم انبیا
|
|
|
|
|
من مثنوی دور و درازم غزلم کن
یا جمله ی کوتاه و ضرب المثلم کن
آغاز اگر پیش تو باشد ابدی نیست
|
|
|
|
|
شب است و کوله بار دلم پر شده
از درد کودکان کار
|
|
|
|
|
فروغی که ما را مرصَّع کُنَد
بِه خورشیدِ جان، حاصلِ مادر است
غزلهای قو، صیدِ چشمانِ او
که سیمابِ
|
|
|
|
|
به هر كار صوابي4 ، رو نهادم
همانجا سود خود بر باد دادم
به هر راه
|
|
|
|
|
من من جز تو نداشت زندگی
دلخوشم کردی مرا در زندگی
وانگهی قلب کسی بهرت تپید
بشکستی قلب مرا ای زندگ
|
|
|
|
|
ای مه صاحب دلان ای امید جانان
ای در دل خاک نه هوفته کاجان
|
|
|
|
|
قسم به تبار کوچ
به لهجهی سرخ لالهها
به شکنجهی موهایم در باد
این پوست را هرچه ورق میزنم
|
|
|
|
|
دل ربای دل ما گردیده ای
چون حریم عشق دریده ای
|
|
|
|
|
کیش و آیینم مدام اندیشه است / آدمی دور از خرد بی ریشه است
این گوهر از هرچه ثروت بهتر است / هر که ب
|
|
|
|
|
من چقدر عاشقم.... تو چطور؟!....
|
|
|
|
|
وقتی که تو آمدی درحد مرگ ،
خسته بودم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |