جمعه ۳۱ فروردين
|
|
عقربه ها چه بیهوده حرکت می کنند....
وقتی تو باشی زمان معنایی ندارد
|
|
|
|
|
پیر شوم
آنقدر که دیگر به کار کسی نیایم
سپس آنچه را که در روزگار جوانی ام
فرصت نداشتم، انجام ده
|
|
|
|
|
بایدبسازی برج وبارویی
تاغم گذرنتواندازاوکرد
محکم بنای آرزوهارا
زیبا بسان باغ مینو کرد
باید تمام
|
|
|
|
|
تنها برای تو می نویسم
شاید که مرا دریابی
|
|
|
|
|
هرکه انسانیتش گم بشود بی دین است!
|
|
|
|
|
آخر تو را گم می کنم
حالا که درگیر تو أم
وقتی خیالت با منه
وقتی تو تسخیر تو أم
|
|
|
|
|
شبی به خواب من بیا ، برای من غزل بخوان
|
|
|
|
|
بسم الله الرب الملک القدوس و تعالی العرش
سلام عرض ارادت این شعر رو تقدیم میکنم به سردار حاجی زاده
|
|
|
|
|
پاک کن برداشتم دیشب ولی
پاک کردم هرچه را من غیر عشق
|
|
|
|
|
شبانگاه بود
در فکر تو
همچون ثانیه
دقایق
. . .
|
|
|
|
|
قند لبهای تو از این فاصله شیرینتر است
|
|
|
|
|
فراق از مرگ میپرسد
که راه درد دنیا چیست
صبوری حل کند آخر
تمام مشکل ما را
دلم از هستی و مستی
|
|
|
|
|
بعد تو هر دم بسوزم از فراق
چون نمیرد بی تو دردِ اشتیاق
|
|
|
|
|
خواست همسنگ تو گردد دل ناکام ولی
بر تنم پیرهن عشق گشاد است هنوز
|
|
|
|
|
چشم بر هم نزن
از این همه زیبایی
ورنگ !
شاید برای دوباره
دیدنشان عمری دگر نباشد
و نه حالی ای
|
|
|
|
|
من بمانندِ همه ، تا که دیدم نام اسلام آمد
من به یُمن نام رؤیایی آن ، مست شدم
منهم مانندهمه،
|
|
|
|
|
نمی دانم به دلدارم اگر روزی رسیدم دست
|
|
|
|
|
هر كه در كار فروماند ، نهـد يك قدمي پيش
كار بي تجربه را ، پيش بَرَد با هنـر خ
|
|
|
|
|
شهرم از غصه ترک خوردوشکست
شهرم از گریه ی نوزادبلرزیدوشکست
|
|
|
|
|
گرچه در قفس نشسته اند
اما از همه پرندگان
رهاتر اند...
|
|
|
|
|
عالم به خود لرزید تا ما یاعلی گفتیم...
|
|
|
|
|
توی گوش من صدای بوق ممتد قطاره
|
|
|
|
|
برف می بارد
گیجِشان شده ام
جیب خاطراتم سوراخ است
مثلِ آبِ روان مي ريزند روي سرديِ دانه هايشان
|
|
|
|
|
هر چند تنها ، بی کسی معشوق را رؤیت دلا
|
|
|
|
|
چه فریاد ها که به آسمان می رسند
|
|
|
|
|
نفرت افکن همچون آتش افکن است
نفرت و کینه همی بمب افکن است
کینه باید بودنت از هر ستم
هم در ا
|
|
|
|
|
یکبار برای همیشه بیا...
یعنی،
یکباربیا،
برای همیشه بمان!
|
|
|
|
|
میرم و گم میشم
از خاطر این هجوم دلتنگی
|
|
|
|
|
دل هوس کرده که درعمق نگاهت، سقوط آزاد کند
اما چشمانت نیست
ای بیچاره دل
|
|
|
|
|
بین در بر میخانه، هم پیر و جوان شیدا
از باده ی وصل او، پیمانه جان شیدا
|
|
|
|
|
گوهـر اگر درخشيد ، هر نيك و بد هويداس
ياران چه چاره داريم ،رخشنده گوهري نيست
اه
|
|
|
|
|
خدایا من دیگه طاقت ندارم / ببینم که جاج قاسم رو میارن
جگرم سوخته و دارم می میرم/ دیگه بعد تو دنیا
|
|
|
|
|
اگر غمگین ، اگر تنها ، شب یلدای من زیباست!
خودت اینجا نباشی هم خیالت همنشین ماست!
|
|
|
|
|
روبه، نقشه به دست
می کشد بهر، شکست
شیر را غرقش کند
گرگ از راه می رسد
|
|
|
|
|
الحق که تو در جور و جفا ناب ترینی
در وحشت خاموش زمان ساز ترینی
باید ز تو دل گیرم و سوی تو نیایم
|
|
|
|
|
مریم و خدایش
میدانی خدای زیبایم من تو را در میان دردهایم پیدا کرده ام
|
|
|
|
|
چگونه با دو ابرو و دو چشم مست بادامی
سُرایی اینچنین زیبا رباعی های خیّامی
|
|
|
|
|
برید بر سر این پل، برید هی نفسم
خدای من کمکی کن به آن طرف برسم
|
|
|
|
|
تنها به گناهي كه از آن سيب چشيديم
محكوم هبوطيم كه از خاك دميديم
از عرش فرود آمده در چاه ت
|
|
|
|
|
نمی خواهم دلم را در قفس بینم...!
|
|
|
|
|
من به حس لامسه ایمان دارم
|
|
|
|
|
هر که را در عشقِ تو از دل نشانی می رسد
|
|
|
|
|
اي گُم شده در دنيا ، اين نكته مبـر از ياد
شادي به هوس داري ، اما نـشوي
|
|
|
|
|
ما مِی زدهی جامِ اهوراییِ عشقیم
مرغانِ هوایِ دلِ دریاییِ عشقیم
|
|
|
|
|
بیدار که گشتم همه تصویرِ تو دیدم/
تو پیشِ منی یا"گُلِ من"،خیالِ خواب است/
ای عشق،بگو چیست که دا
|
|
|
|
|
این جامِ آخر است بنوشم به یاد تو
بادا چنان شود که خدایم امان دهد
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی ( برای او که عزیزترین است در هستی من ، برای مهربان مادرم !! به پاس نگـرانی های عاشق
|
|
|
|
|
رفته ست تا بی انتهای نا کجا ، بهمن
میدان ،خیابان ، پا به پای کوچه ها ، بهمن
پشت ستون سرد ش
|
|
|
|
|
دست به دامن خدا که میشوم..
|
|
|
|
|
نیست غیر از تو دگر هیچکسی یاور ما
لطف بسیار تو باشد همه وقت خاطر ما
|
|
|
|
|
دومین جشن تولد قالب شعری سروش
|
|
|
|
|
دخترمداردبهغربتمیرود
ا
|
|
|
|
|
مهربانی را کجا باید بسازیم ما ز نو؟
|
|
|
|
|
خواب دیدم، یک عده امید ، با خنده و شور،
به امید فردا ، برطیاره ای سوار شدند
|
|
|
|
|
دلم چند چیز میخواهد
دلم فردای روشن را
دلم یک نعره مستانه بروی جادههای گیج
دلم همسایه در بادِ شم
|
|
|
|
|
بر دست جهانی نَـبُوَد1 یک سر کارم
من كار جهان را ، همه بر دست بدارم
|
|
|
|
|
من نمیخواهم دگر بیداد وجنگ...
|
|
|
|
|
ماهی اگر که سالها در تنگ باشد
از خاطرش رویای دریا رفتنی نیست
|
|
|
|
|
بگذار چشمانت مرا بنویسند !
|
|
|
|
|
علی مقصود یزدان در زمین است
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۰ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |