يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
ما كه در ملك فنا ، كار بقاء ساخته ايم
دست آلوده در اين ملك ، نه پـردا
|
|
|
|
|
از داغ فراق همرهان می سوزم
چشمی نگران به آسمان می دوزم
|
|
|
|
|
سلام ودرود بر کُرونا ویروس
که. مسبب دوستی و صمیمت بیشتر
خانواده با
بهار خانم شد .
سپاسگزارم
|
|
|
|
|
من برای داشتن تو زندگی را باختم
گه گاهی هم دنیا را از بهر تو ساختم
شایید هم، هردم به سویت تاختم
ا
|
|
|
|
|
من
بی هیچ کیشی
ماتم میبرد...
|
|
|
|
|
شراب محشر و جام زر و افسوس نمی آیی
|
|
|
|
|
روی بساط ِ هفت سین ، مُرده َست انگار
یک رهگذر در جمع ، از یک مَرد می گفت
بیچاره تنها بود و
|
|
|
|
|
امشب هم چون مثل هر شب بی خبر استاده ام
فکر کس در سر ندارم بی خبر، درمانده ام
هر سحر در سجده گاهم م
|
|
|
|
|
هر زنی - بعد از تو - در ذهنِ مریضم زد قدم
خوب لیسیدم تَن اش را ، بعد هم دارَش زدم
|
|
|
|
|
کم کسی نیستی ای عزیزِ من !
|
|
|
|
|
روانشناساند بازوان تو!
وقتی به آغوشم می گیری...
|
|
|
|
|
بر سوختگان عشق باز کن آغوش
بر تشنهٔ لعل لبت، پیالهای نوش
|
|
|
|
|
بعد از گذشت سال ها
عکسی به دستم رسید
از خنده های دخترم
گاهی خوب است
به پلنگی تاکسیدرمی شده
در
|
|
|
|
|
کجا ایستاده ام که زیر پای فکرم اینقدر خالیست
|
|
|
|
|
ما را چه غمی گر که نظر کرده ی اوییم
در محفلِ دلدادگیَش همچو سبوییم
|
|
|
|
|
هر شب برایت می نویسم یک غزل از دود
|
|
|
|
|
آرزو کردم برات از روی اخلاص
در این روز از خدا از روی احساس
نبینی غم عزیزم شاد باشی
به دور از غصه
|
|
|
|
|
آی ای کرونا که از پکن آمده ای
|
|
|
|
|
با ما بگو
از چه روی نامت زندگی ست؟!
|
|
|
|
|
!
اندیشه من کجا وپایش این لحظه کجا ،
ومن تنها واین شب های تودرتو ،
زیبایی وتابش ماه ونور وکهکشان
|
|
|
|
|
آمدی
باران نگاهت
قطره قطره بارید
و
زمین دلم
خوشه خوشه رویید
|
|
|
|
|
به همین سادگی دل من عاشقه
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی
تو میری از همین جاده
دلت درگیر موندن نیست
تو جونم بودی و حالا
دیگه جونی تو
|
|
|
|
|
خوش آمدي دل آمدي پر رنگ بر ما آمدي
عشق آمدي صبح آمدي دلتنگ بر ما آمدي
|
|
|
|
|
از شهریاری ، یاد کن ، یادی ، ز بابا حیدری
ما بینِ هر یک شاعری ، یادی کنی از والیا
|
|
|
|
|
ای که کان هفت فلک سلسله گردانی تو باد
معجز کو ن مکلن در ید بیضایی تو باد
|
|
|
|
|
در کوچه های سرد غم آلود بیصدا
سر می زنم به شهر تو با شهپر دعا
دور از تو مانده ام که در ایام نوبه
|
|
|
|
|
سرخی لب هایم ؛
تمام جانت را به آتش می کشد ...
وقتی بوسه ام بدون مرز ،
از خیابان خیالت می گذرد !
|
|
|
|
|
بهارانتان سرشار از سرسبزی و طراوت!
|
|
|
|
|
دلم تنگ است تنگِ آخر قصه که در مشهد
به روی منبر امن گهرشاد است مهدی جان(عج)
|
|
|
|
|
گشتن مکرر دور کعبه حیرانیست
|
|
|
|
|
زمان زمانِ محبّت، زمانِ همدلی است
جهانِ روشنِ فردا، جهانِ همدلی است
هر آنچه در شب و روز اتفاق میا
|
|
|
|
|
خواستم يك بوسه مهمانت كنم فرصت نشد...
|
|
|
|
|
بر تو میبارم وطن
بغضهایم را...
|
|
|
|
|
همه شهر بخندند و نخندی چه سود!..
|
|
|
|
|
نقاشی بلد نیستم اما،
انتظارت را
خوب می کشم!
|
|
|
|
|
ای دل به هوش باش به عشق اعتبار نیست
|
|
|
|
|
گاهی سياوش،گاه آرش بوده ای تو
|
|
|
|
|
ای وطنم ای ایران استوار من
|
|
|
|
|
خودمانیم نازنین! چه لحظاتِ شیرینیست، لحظاتِ شیرینِ دوست داشته شدن!
|
|
|
|
|
ترسازمردنببینباما
چه داردمی کند
|
|
|
|
|
انگار زندگیِ ما ، کُل اش یک روزه ست ،
مانند بعضی حشرات ،
رشد وعاشقی و پرکشیدن ما ،
در همان
|
|
|
|
|
ای باد باران چَموش
امشب بیا پیشم بپوش
یک خرقهی تنپوش هوش
تا ره بگیرد این خموش
|
|
|
|
|
انتهای تمام دالان های تو در توی خوابهای پریشانم
|
|
|
|
|
(می خروشد دریا)
باران طراوت آرام می بارد
در وجود بی سکون من
تخم نفس سرشار می کارد
|
|
|
|
|
یادش نیس قرار نبود بره تنهام بذاره
یادش نیس که میگفت با همه فرق داره
یادش رفت که من دیونه ی دیون
|
|
|
|
|
قرنطینه گشتم و معنی دیوار را دیوانه وار مرور می کنم
|
|
|
|
|
همچو صیدی افتاده ام من، چنگال تو
آن زمان که مکیدم، لبهای کال تو
|
|
|
|
|
در گزند زندگی ، جلاد را بر سر دار دیدم ، چشم بست
|
|
|
|
|
بگذار به هم جیـــــــغ تعارف بکُنیم
|
|
|
|
|
بمان در خانه و ترک سفر کن
|
|
|
|
|
کوه میشوم که بایستم
پا به پای"نبودنت"
|
|
|
|
|
*و من ..
همه ی جهان را
در پیراهن گرم تو خلاصه میکنم*
در چشم های خواب آلوده ی دم صبح
در بازوان حل
|
|
|
|
|
شاغل عشق توام، دغدغه و کار منی
|
|
|
|
|
چو دلم به دل خریدی سخنم مخواه سعدی
《که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد》
|
|
|
|
|
مرا گویند فرجام من و عشق تو رسواییست!
و رسوایی به راه عشق عجب پایان زیباییست!
|
|
|
|
|
آنقدر از غم دلتنگی تو بی خور وخوابم که نگو
سرخوش از وعده دیدارم ودلخوش به سرابم که نگو
دانه پاشی
|
|
|
|
|
با نگاه و خنده هایت دلبری ها میکنی
عشق را در قلب من هر لحظه پیدا میکنی
هیچ میدانی خودت را در دل
|
|
|
|
|
آسمان
به خاک سیاه نشست
دریا
ترک برداشت
رودخانه
خانه نشین شد
آبی چشمانت
چه دسته گل هایی را به
|
|
|
|
|
چشمهایم را بستم
ولی تو باز سطر به سطر نگاهم را خواندی...
|
|
|
|
|
بگذار ببوسمت..!
تا لب هایم
نخستین کاشف
واکسن " کرونا " باشند..!
امیرحامدی
|
|
|
|
|
خلاصه اینکه با کسی که کرونا گرفته بد رفتاری نکنیم
|
|
|
|
|
دردم به که گویم من چه گلی که ببویم من
فریـاد ز دست تو به کجا که بجویم من
|
|
|
|
|
عشقت مرا به جانب صحرا کشانده است
دیوانگی نگر،به کجاها کشانده است
|
|
|
|
|
و من چون پادشاهی که
به چشم خود
سقوط آخرین دژ های شهر خویشتن را دید
به دست خود به او دادم
تمام
|
|
|
|
|
باران با خاک این دیار خوش نیست
|
|
|
|
|
گاهی وقتا که رد میشی از منو احساس من
دارم دق نمی بینی حتی من نمیشنوی صدامو
گریه نمیشه شبامو حتی ص
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۵ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |