يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
مکانعـاشق زمانشـیدا روانمجنونِ یک دلـبر
کهجاناز اوستدر پیکر،بیاناز اوستپر گوهر
|
|
|
|
|
"تیغ و تبری نیست ک ما را نشناسد
تنخستهترین شاخه این جنگل خشکیم "
روزی ک شکفتیم کسی راز ندانست
ب
|
|
|
|
|
یه عاشق توی دوریه
که ثابت میشه احساسش 🤍
|
|
|
|
|
نشناخته را محرم اسرار مکن
|
|
|
|
|
ای کاش کسی شبیه تو می آمد
تا عشق دوباره ناجیِ کنعان بود !
مهدی حقانی مهر
|
|
|
|
|
من این موجود زشت نو ظهورم را نمی خواهم
جنین تازه مولود درون این وجودم را نمی خواهم
|
|
|
|
|
گفتم که مَخور غَم، غَم از این خانِه رَوَد
گفتا که رَوَد، لیک، سَر اَز شانِه رَوَد
من هم دو سه پیما
|
|
|
|
|
مایی که به خورشید ارادت داریم
از جادوی شب چرا شکایت داریم
|
|
|
|
|
طوری در آغوشم بگیر
که حسرت هیچ عاشقانه ای در دلم لانه نکند
|
|
|
|
|
گفتی رفیقی؛ خنده ای آمد به لب هایم!
چون دهخدا هم دوست را "بیگانه" معنا کرد!
|
|
|
|
|
در وصف تو جانا نتوان شعر بجویم
جیران منی با تو ز اغیار چه گویم؟
چون فصل بهاران و گل باغ بهشتی
|
|
|
|
|
از تصویر چشم های خندانش،تا نقاشی های هر شب من
مادرم تمام غروب هایی را که گریستم...شمرد
|
|
|
|
|
سلام.میدونم از تمام نامه هایی که داخل بطری گذاشته شد
|
|
|
|
|
من ندارم گله از تو، که خدایی و جهانی
نگویم زِ تو....
|
|
|
|
|
خدا را میشناسم من اگرچه مسکنش بالاست
ولی در قلب انسانها چو دارد مسکنی دیگر
خدا را میشناسم من لبا
|
|
|
|
|
چشم تو پیغمبر و برق نگاهت معجزه
مؤمن اعجاز تو این شاعر دیوانه شد
|
|
|
|
|
کعبه ی زرتشتْ را من شعله ور دیدم که باز
دُورِ سالوسِ بُتان هر دَم طوافی می کند...
|
|
|
|
|
مدح و منقبت علی بن موسی الرضا علیه السلام
|
|
|
|
|
وای بر من که جوانی ام فدا شد ای پری
|
|
|
|
|
برتن بذر وفا ای همرهان آبی دهید
تا مخندد مدعی بر من که یارانت کجاست
|
|
|
|
|
ما غریبان می شناسیم آشنا را خوب خوب
زاده ی خیرالنسا یعنی رضا را خوب خوب
|
|
|
|
|
عکس تو تا میرسه
به صفحه ی گوشی ی من
|
|
|
|
|
«أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»
زمین را بندگان صالح ما به ارث میبرند. انبیا ، ۱۰۵
|
|
|
|
|
دیوانه چو مستانه بشیند به شبی....
|
|
|
|
|
شبانه رهسپار شدم سوی دیار عاشقان
که تن ز عشق پاک کنم خائن و بی وفا شوم.
صبر مرا که حد نبود عشق تو
|
|
|
|
|
سراسیمه از راه رسیدی
لبریز تر از عشق و شور
فصل ، فصل بهار است و
وقت ، وقت اردیبهشت
...
|
|
|
|
|
مخاطــب:دنــــــــــيا"
گيرم بهشت بين شما جابه جا شده؛
از ديد من كه بو الهوسي جابه
|
|
|
|
|
معشوق ناز کرد
عاشق نازش را کشید
|
|
|
|
|
تو همانی که ز فَراقَت مجنون گشته ام
تو همانی که مرا سرگشته ی ویران کرده ای
تو همانی، همان سیه
|
|
|
|
|
چشمهایت
چون دریچهای
رو به آفتاب
دل تو پاک
و بیقرار
|
|
|
|
|
دل لیلی را نباشد با تو میلی
چرا باشی تو چون شیدای لیلی
|
|
|
|
|
لحظه ای کفر بگفتم،چو بدیدم رخ او ...
|
|
|
|
|
وقتی که برق چشم تو در شمس تابید
کعبه به عشق تو به دورت خوب چرخید
|
|
|
|
|
رامشگر این اسب چموش بی سوار کجاست
درمانگر دل سرگشته و بی قرار کجاست
آن دلکش زما
|
|
|
|
|
آنكس كه بتازد به ره حـرص ، فنا شد
آن فكر خودش بود كـجا قابل ما شد
بر
|
|
|
|
|
قشقەڕە کە باڵی گر تەوە
سەر ڕوومە تەکانی داهۆڵ
بە بۆنەی تەنیاییەوە تەڕ بوو!
|
|
|
|
|
گره به گره وُ
رج به رج
دخترک،
بالا میکشید قالیِ دار را،
نکند کوتاه شود،
--دارِ آرزو
|
|
|
|
|
هوالمحبوب...
مثل یک کشور بحران زده در بی آبی
منم و یاد تو و چشم پر از بی خوابی
منم آن کوچه تاری
|
|
|
|
|
غزل
نام: فیس
ابراهیم کشکولی
|
|
|
|
|
خدایا!
آهای ای لولی وش سرخوش
تو که چهل سال است مرا عزب کرده ای
دو دستی در حنای خر و خرما اسیر کر
|
|
|
|
|
ناز چشمان تو در فکر براندازی هاست
|
|
|
|
|
این جهان زندان و ما زندانیان
|
|
|
|
|
می چکد ،
می تراود ،
هردم
قطره هایی از
حس توهم وخیال !
|
|
|
|
|
(ساقی)ام نام نهادند و نمیدانند از/چه شرابی شدهام پاک... که تنقیح کم است
|
|
|
|
|
به ساحتِ شمسِ فروزانِ، سلام - نورِ خدا، برکتِ ایران سلام
|
|
|
|
|
کمتر از مرغ که من نیستم ای حضرت شمس
با پر و بال کبوتر بچه یکسانم کن
|
|
|
|
|
لعنت به چند شنبه های بدون تو
|
|
|
|
|
گر تو خواهی روزگارت رازدردو رنج و غم آسان کنی
|
|
|
|
|
گفت : تو به راهی رفته ای که روحِ تو ، وادار شد
گفتم : من آنوقت به اهدافم رسیدم ،
که روحم عاشقِ دا
|
|
|
|
|
بگذار که تو را
چون جامی
پر از آب
بنوشم
|
|
|
|
|
توآمدی و تمام پلیدی رفت
سیاهی و غم و ناامیدی رفت
توآمدی و امیدونور آمد
تمام عشق با شکوه وسرورآمد
|
|
|
|
|
اشک آید ز چشم طوفانی
سیل آید به صورتش آنی
دل بگرید به یک
|
|
|
|
|
زلزله ای در دل من پا شده
باز نگاه تو هویدا شده
|
|
|
|
|
مخروبه های عاشقی، آغشته تزویر هاست
آزاد از این ویرانه شو،دیگر تو شیدا نیسْتی
|
|
|
|
|
امشب بیا و خستگی هایم جواب کن
|
|
|
|
|
دور از همه نزدیک تو آشفته و حیران همه شب
خوابم همه رفتست به یک تنِ لرزان، پُرِ تب
رخ تو مانده کمی
|
|
|
|
|
جام اشکم چون شود لبریزتر
تیغ ابرویش شود خونریزتر
|
|
|
|
|
من مُرده ام حتی نفس در سینه ام نیست
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۸۵ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |