سه شنبه ۱ خرداد
|
|
ابرها خیلی وقت است.........
|
|
|
|
|
سـرِ بـازیِّ شیـدایـی ؛ تَنَـم سـوخـت و پـر و بـالـت
درین بـازی ، خودم شمـع و تو را پروانـه مینامـ
|
|
|
|
|
ای کاش که یک دم گره در موی تو باشم
یا نقش و نگار گلِ گیسوی تو باشم
|
|
|
|
|
دوباره رهگذر کوی عشق میآید
صبور حادثه دلجوی عشق میآید
|
|
|
|
|
ققنوس
پیام ققنوس این است
زنده بودن ومردن مهم نیست
ماندن ورفتن مهم نیست
مهم این است که
ازخاک
|
|
|
|
|
کودکی به روی پله های شب ، نشسته بود...
|
|
|
|
|
خیابان را شخم می زند
قاضی الحاجات
|
|
|
|
|
ابری حمایل شده ،
به روی این دشت
|
|
|
|
|
نه یک موجم نه یک آدم مثال اشتباهم
|
|
|
|
|
دلمرده ام عزیز، ببخشید اجازه هست ؟ خاکش کنند قلب مرا در رواق تو؟
|
|
|
|
|
وقتی که تنها می شوم باگریه یادت میکنم
|
|
|
|
|
علی باقری خورآبادی:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
🖤السّلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)🖤
|
|
|
|
|
روزها رفتند و من تنهاتر از تنهاییم
|
|
|
|
|
الهی تورا سپاس بخاطر تمامی نعمت هایی که به تک تک ما ارزانی داشته ایی و ما در پرتو مهر تو زندگی میکنی
|
|
|
|
|
پیوسته انتظارم وقت رهاشدن نیست!؟
|
|
|
|
|
( بخوانید روضه ی شش ماهه اش را
به اشک دیده و آه از ضمیری )
|
|
|
|
|
یاحسین، ای هادی فُلک نجات شیعیان
|
|
|
|
|
امروز روز بغض من و شور و حال توست
امروز روز پرسه زدن با خیال توست
|
|
|
|
|
اگر نکند سوی نظری ، به حال ما
اگر ننویسد قلمی ، سرگذشت ما
قضاوت شویم ، کنار شک و تردیدها
طاقت ن
|
|
|
|
|
وقتی قرار نیست
به خانهام بیایی
چه فرقی میکند
پرستو
در کدام پنجره لانه دارد...؟!
|
|
|
|
|
اِمسالْ مُحرَّم آقا
به لُطفِ رَبِّ کریم
با بچه های هیأت
ما هم یه موکِب زدیم
|
|
|
|
|
هر چند خود را در محرم ها مهیا می کنم
خود را من از بی طاقتی همواره رسوا می کنم
|
|
|
|
|
بی تو حرمسرای شبم سوگلانه نیست
|
|
|
|
|
وشبها دلتنگیم رابه روز میکنــم
|
|
|
|
|
عده ای در لوای ظلم گرفتارند...
|
|
|
|
|
با اشکهایم رودی جاری خواهم کرد
به دریای نیلگون موهایت
و بعد
...
|
|
|
|
|
پیام داد، به محبوبِ خود شهی ظالم
درا به بارگه ما، که زار و دل تنگم
به سانِ ما، تو نیابی مُصاحبی هر
|
|
|
|
|
می رود بر روی نیزه آفتابی خون فشان
می رود تا عشق را روشن کند بر شامیان
|
|
|
|
|
دوبیتی نور علی نور از قدرت الله حاجــــی پـــور
در وصف مادران سرزمینم
ملائک نام و همچون حوریان
|
|
|
|
|
میگذرد روز و شب میگذرند فصلها
|
|
|
|
|
خونش بند نمی آید
گلوله درچیزی عمیق تر از زندگی
فرو رفته است
در شعرهایش
|
|
|
|
|
دل ز دنیا کندن کار هر کسی نیست و خدا را به یگانگی خواندن بزرگ کاری است شگرف ...
|
|
|
|
|
بیابان شد همه غوغا
برای زینبم اینجا
مصیبت بود پیش چشم:
ولی زیبا
|
|
|
|
|
مهتاب شب حادثهها صحن و سرایت
خورشید جهان همقدم حال و هوایت
|
|
|
|
|
روزِ عاشورا چو آن سردارِ عشق
|
|
|
|
|
راضی نمی شوم هرگز
نه شکست
نه به مرگ
انسان و ممکن الخطا!
|
|
|
|
|
ظُهرِ وداع گفت خواهرم وقتِ نبرد است
زینب در آغوشش کشید او کوه درد است
بوسید گلویش را همان جا که پی
|
|
|
|
|
مغزهای فسفر سوز
سرهایی
که تکثیر مى شوند
|
|
|
|
|
راست شعرم اولیائ و ااا چپ گرفتن اشقیائ
|
|
|
|
|
غزل "سرود کُر"
سراینده: اعظم کریمی
از دفتر شعر "گاه"
|
|
|
|
|
دلم با عکس تو حالی به حالی میشود
|
|
|
|
|
به جرم آنکه ای معشوق
به دل شوق تورابردن
|
|
|
|
|
سقوطِ آدمی دراین حوالی ،
شکِ سقوط را ز دل می ربود
|
|
|
|
|
توعروس کسی اگر بشوی
جای من درمراسمت خالیست
تو،ولی به مراسمم بیا حتمن
طعم حلوای مادرم عالیست
|
|
|
|
|
بسمِ اللّه الرّحمن الرّحیم
برایم آمده از رَه دوباره میهمان امشب
چرا نا خوانده می آید به سویِ میز
|
|
|
|
|
فردا نصیب ما شهادت است
فردا نصیب ما در «آغوش خدا» خفتن است
|
|
|
|
|
رویایی شیرین انتهای باغ
های و هوی برگ بازی کلاغ
|
|
|
|
|
در دام افسون تو با دنیا غریبم من...
|
|
|
|
|
خانه در آتش و دود است بیا حر باشیم
|
|
|
|
|
تو التهاب یک شب بی خواب هستی
|
|
|
|
|
آنچه در خاطرش نماند
هرگز از خاطرم نخواهد
رفت...
|
|
|
|
|
بوسه من زنم به رویت ای دوست
|
|
|
|
|
پنجرهام
در به در
تر از دیوار
|
|
|
|
|
بی تو دست های زینب زنجیر می شود
|
|
|
|
|
چشمان سبز تو در زمستان های برفی، همیشه یاد آور چمنزارهای سبز بهارند، چشمان سبز و گونه های سپید و لبا
|
|
|
|
|
خود نویسم جوهر نوشتن داشت!
|
|
|
|
|
آموزگار عشق و عاشورا حسین است
ما مکتب کرب و بلا را دوست داریم
|
|
|
|
|
تو،
پرنده بودی وُ،
وقتی فهمیدم
سالها از کوچات میگذشت.
|
|
|
|
|
برای از تو سرودن دوباره دل، تنگ است
بیا که نبض قلم با دلت هماهنگ است
|
|
|
|
|
برای دردهایم دست درمانی نمی بینم...
|
|
|
|
|
آنگونه شکستم که خودم را نشناسم
در هر اثرم نیک بدیدم تویی تو
|
|
|
|
|
باشم گریه و بغض بی خنده تو جان
|
|
|
|
|
که بود ،
که پس از گل محمدی ،
آرامش را از کوچه ربود ؟
|
|
|
|
|
استقبال از غزل ۵۳۴ دیوان شمس به شمارگان پایگاه گنجور
(سلام مستان)
رو با شه جانان بگو مستان سلا
|
|
|
|
|
پیش از تو عباس آب معرفت را نمی دانست.
آب در دلش نماند معرفتت را عباس جار زد.
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۳ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |