محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
چهارشنبه 2 خرداد 1403
15 ذو القعدة 1445
Wednesday 22 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
چهارشنبه ۲ خرداد
عمری است که در دامنهی تابع عشقیم
امروز دیدمت
در قاب پنجره ای بارانی
وقتی که هایِ نفس هایم
صورت...
سرخوش از خال لبت تا به ثریا بروم
هر شب اینگونه چو دیوانه به رویا بروم
وقتی فهمید دولتِ زندگی اش ،
توو زرد درآمد ،
دنیایش را گذاشت در کوزه و،
آبش را خورْد
شعرهای داغمجنون می زند آتش بهدل
هرکهعاشق بوده میداند چه زجریدیده است
حسنی یه شب گف به ننش :
انگا رننه عاشق شدم ، لـُـکه میره خر تو دلم
مث یه تیکه گوش گوساله، اینروزا ی
گل من ز من جدایی ،چه کنم که بی وفایی!
زه حقیقت نداری ره به فرار
آن خیالست بگذارش کنار
بگذار بگرییم ما که در آغوش همدیگر
تا آخر دنیا درد است ماجرای ما...
همنشین زخمه های وحشی ساز/به تماشای تمام تو نشستم
قصد رفتن دارد اما پای رفتن نیستش
بال می گیرد ولیکن جای رفتن نیستش
تنگ می بیند قفس را م
تو بی نهایتی تو اوج رویا
که عمق بیداری به تو رسیده
تو عالمِ بودنِ با تو موندن
خدا واسم خنده هات
با آه ناخوانده می خوانمت
در پیچ و تاب باد و در اندام نحیف نور
گاه پیدا شدن بود و قابله سرخ موی
د
باز باران ، باز باران باز باران، باز اشک
باز هم یک فصل جاری روی مژگان. باز اشک
پایِ خستهِ دستِ بستهِ شرحِ تصویرِ منست
زیر درخت آرزو امروز و فردا میکنم
عدالت را نمی یابم پنهان به زیر بوته ای هستی نمی دانم.
نمی دانم شاید مرده است مدفون در خاک است.
من خرامان می روم سوی خیال یادها
آه... این آتش چه می خواهد ز ما ای روزگار؟!
دلش گرفته آسمون
می باره از چشاش باز
قطره قطره های بارون
اشک غم آسمون
شاد می کنه دلامون
بازم ص
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
قاصدک برایم رنگ بازی می کند
به قصد برگشت, برایم سپید بازی می کند
دریغ از آن که نمی داند
که گل
سا
سخنت بند دل و شیرهی انجیر نشد
رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد
به دل و دیده گرفتارم از این بیش
سیاره ات را رصد کرده کپسول های فضائی
حتا،،،
اگر مترسک هم باشی
فرقی نمیکند
گاهی،
دلتنگ قارقار کلاغها خواهی شد.!
شده یکبار دیگر صبح و من از شوق سرشارم
به ذکر نام تو در ذهن بذر عشق می کارم
به هرمیخانه ای رفتم
بیادت مست نوشیدم
بنامت زندگی کردم
به راهت سخت کوشیدم
چهچهی چلچله ، سمفونی فاخته
در چمن و صحن باغ ، غلغله انداخته
خوش به حال حوا که،یک عاشقِ ادم داشت
درون چشم زیبایت چه رازی را نهان داری ؟
در غروبی سرد محتاجم به دستانش که نیست
مرگ مادر قلب من را آسمانی کرد و رفت
زینب حسنی (
کدوم بارون زد و من به یاد تو نبودم
شباهت دارم این شب ها به مینی بوس سالی سرد
که مُرده ست پشت فرمانش کسی مثل سؤالی سرد
پرستوهای دنیا د
ما پاسبان حرمت خود بودیم
در پنجه شکستیم ، عزت آسمانی مان
نشسته زیر سایبان
به سمت ماه و آسمان
برای دیدن کسی
که بوده خوب و مهربان
و ابروان و چشمها
مثال
صد قرن دیگر هم که برگردی وفا دارم!
آب آیینه ی تو است ای دنیا
اینقدر اشتهایم ،
تحریک شده به نور
که نورِ خوبِ ماه را ،
قورت دادم
به یادم هست وقتی از کنارِ تو ، گذر کردم
عشق رودی بی سرانجام
رسم تلخی لخت و عریان
عاشقی مضراب یک ساز کهن
خود نمیزد میزدندش ناگهان
رسم و
وقتی دیدن خم ابرو و چشمان تو
مرا تا مرزهای بهشت می برد
دیگر مهربان من
چه جای خیال؟
چه جای حسرت؟
بوی نارنج
بوی بارون
قاصدک،باد بهاری
شده یکبار واسه من تو
از خودش خبر بیاری؟
چون روح گره خورده به زنجیر زمین
دنبال دو تا ، بال و پر م می گردم !
زینب حسنی (دنیا)
تکیه بر تخت سلیمان زده ابلیس پلد
شعری است در مورد امیدوار بودن و امید
آن همه خنجر زدی اصلا فراموشم نشد
مهرت از دل رفته الا، آن همه کردارِ بد
بگو چگونه سفر کردی ای ترانهی سبز...
با نام جهان بوی گل نرگس و شادابی
خیام و می اش کار به دستم دادند
سردسته و پرگار به دستم دادند
من نیز ز پیکش به شرابم دادم
ناگه ب
ای آفتاب عشق طلوعت بخیر باد..
عمری که من از گردش ایام گرفتم
روزی سرد وابسته دیوانه ها بود
چشمم به تو ودل زتو خیلی نگران است
شراب کتاب
گفت :
راهى بجز تفکر هست؟
گفتمش:
دل به نادانان مفروش
گفت:
علم از چه شود حاصل ؟
گفتم
...ببین
نهنگی آنجا
میان ستاره ها
چشم من نیت خوابی به درازا دارد
خدایا اینجا من خیلی غریبم / آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
گوش تیز کن ،صور اسرافیل بجو ** نیتت پاک کن ،آب جاری بجو
اینهمه تب زده گی ،
جامه ی من را سوزانْد
رفتی و آتش میزنی بر جان من ای یار من .......
غم وتنهایی محصولِ مغرور، در نگفتن حرف دل است.
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک