جمعه ۱۸ خرداد
|
|
آرامشی که از تو بر جان من رسیده
گو بهره چه بسوزد از سوز آب دیده
|
|
|
|
|
پیدایم کنید
لابلای نامی که
پر کرده است
شیار ۳۶ را ...
|
|
|
|
|
هوای این دل تنها
داره ابری میشه کم کم
|
|
|
|
|
تا کار جهان به دست نامردان است
|
|
|
|
|
دگر چه با سازمت وطن بخورده زخم استخوان خویش
به قلب آرش زدند چو تیر گرفتند از او کمان خویش
|
|
|
|
|
خان ها از شماره بیرون شد
ما به هفتاد خان رضا شده ایم
از برای نجاتِ کیکاووس
هفتصد با کله پا شده ا
|
|
|
|
|
یک دار و چند میوه؟ اینجا کجاست یا رب؟
|
|
|
|
|
در پاسخ به شعر خسته ام
از جناب یاغی تبار
|
|
|
|
|
شب است و شبیخون و خون و قبس
|
|
|
|
|
هرچی آرزوت و کردم
نرسیدم به تمومت
تو ازم گرفتی قلب و
قلب من باشه حرومت
...
|
|
|
|
|
دوستت دارم و از عاقبتش باکی نیست
گر چه تلخ است ولی قصه ی غمناکی نیست
به هوای تو چنان سربه هوا گشته
|
|
|
|
|
شهر پر آوازه (تهران)
بیاور پیش دستم دفتر و خودکار و عینک را
کمی چایی، پنیر تازه، نان گرم سنگک را
|
|
|
|
|
حرمتِ خانه ی خرابِ دیوانه...
|
|
|
|
|
نیستی و نگاهم درلحظه ها همیشه گریان میشود...
|
|
|
|
|
قد به قامت بسته ام ، دل را چرا رسوا کنی !؟
|
|
|
|
|
هر غنچه گُل كه ديدم، شوقم به گل فزون شد
در باغ گل نـشستم ، شوقم به بوستان شد
|
|
|
|
|
شلاقت خواهم زد
به جرم، ناکردههایت!
|
|
|
|
|
عشوه کردی
به تو بی تاب شدم
نازمیکردی و،
بی خواب شدم
|
|
|
|
|
آن کس که اهل عشق باشد ادعا نمی کند
|
|
|
|
|
پر آشفتگی ام درد فقط دوری تو
تو شرابی خمارم پی مستوری تو
|
|
|
|
|
مینشینم در برش تا که بگویم حال را...
|
|
|
|
|
باکره ای نیکو سرشت،دختری گیسو پریشان
به زیر مژگانی بس انبوه،دو چشم سبز درخشان
هر تیر مژگانش،صد تیر
|
|
|
|
|
ای گل خوشبوی باغ مصطفی
نوگل زیبا، زباغ مرتضی
یوسف گمگشته، سالار همه
ای قرار این دل و یار همه
|
|
|
|
|
برگردوبگوبه چشمام دیگه دنیاتونمیخوام اخرقصه رسیده دیگه عشقتونمیخوام
میدونم حرف دلت نیست توشکست ارزو
|
|
|
|
|
ای خالق زمانه ، بر گو تو این چه بازی
بر مـا هـر آنچه آمد، بازیچه بود و بازی
|
|
|
|
|
دیر زمانیست گدای توام
در طلب جلب رضای توام
|
|
|
|
|
در پی عطرت من آواره تر از بادم
مثل مویت داده ای بر باد بنیادم
|
|
|
|
|
رخصتی ام به های و هو گرچه حیا نمی دهد
عشق، مجالِ اعتنا جز به تو را نمی دهد
|
|
|
|
|
به گیسویش نهان بادی وَزان بود ،
در ان مویش گمان ماهی نهان بود .
|
|
|
|
|
به دستت برگه های عُمرِ من سوخت
بسوزان برگه های آخرم را
|
|
|
|
|
آدم اگر سیب نخورده بودی...
|
|
|
|
|
ناز تو ای قرار دل می کشم و مهار دل /
تا نبرد کس از برم ، همچو تو اختیار دل
|
|
|
|
|
باز قدم زدی و باز نگاهت کردم
|
|
|
|
|
روح من نورانی است
ودر پی خود باوری جسم من است
در گذر از بعد زمان !
|
|
|
|
|
پشت این بوق های ممتد
های های های
مشترک مورد نظر!
زندگی یک "تو" را کم دارد
|
|
|
|
|
آتش بزن بر جان من تا شــــعله رقصان شوم
برخیز هم چون باد شو تا برگ سر گردان شوم
گفتارو رفتارت چه خ
|
|
|
|
|
بعد از تو
نه خورشیدی ماند و نه ماهی
و ستاره های اشک
یکی یکی
|
|
|
|
|
شدم آن عاشقِ محروم که دل بر تو سپرد
تارِ جان را غمِ هجرانِ تو در چنگ فشرد
|
|
|
|
|
رسوا به جهان گشتم ، گشتم به جهان رسوا
پیدا به دلم عشقت ، عشقت به دلم پیدا
دلبسته و وابسته ، وابسته
|
|
|
|
|
اسم این شعر "باروت"
رد شدن از من هم "آتش"
|
|
|
|
|
قسم به جان تو جانت شد آخرین قسمم
قسم به اسم بزرگت میان قرآنم
|
|
|
|
|
ای بانوی قصه های رفتن ..تمام حوالی بودن هایت را گشتم
|
|
|
|
|
واژها گاهی پرازناگفته های شاعرند
|
|
|
|
|
صیاد دلم در نظرم نقش تو آهوی رمیده...
|
|
|
|
|
مستی یعنی طوری تسلیم سرنوشت شوی که او نیز تسلیم تصمیمت شود
|
|
|
|
|
سیاسی نیستم و منتقدم و نجوایم فقط با اوست...
|
|
|
|
|
🌾بامن بیدل اگر پای دلت همراه شد
ازغم آباد زمین تاآسمانها می روم
|
|
|
|
|
جمع بندی نمودم همه مه رویان را
|
|
|
|
|
بروتن کل مالانه هیشکی هیچی نگت
میش و بز ، همه ورانه ،هیشکی هیچی نگت
|
|
|
|
|
تو كه با دست خودت، زور فشاري به همه
بسته اي با سر زنجير ، تو خود دست همه
|
|
|
|
|
تورا میتوان در کورسوی آن انتها
در سال وهم انگیز بتکده ها
در تمام نیلوفران وحشی مردابها
یافت و با
|
|
|
|
|
به خودم آمدم!
دلدر گم
طغیانگر
سرخورده
|
|
|
|
|
همه اعمالم را
با ندانم کاری
به تاراجِ دنیا دادم
|
|
|
|
|
گفتی بیا ،گفتم کجا،گفتی در آغوش بلا
گفتی ببین ،گفتم چه را،؟گفتی خدا را در خود آ
|
|
|
|
|
برگرد که باز این دل من رفت به آغوش خیالت
|
|
|
|
|
سرنوشتم از قلم هردم شکایت میکند...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۸۸ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |