گفتی بیا ،گفتم کجا؟گفتی درآغوش بلا
گفتی ببین ،گفتم چه را؟ گفتی خدا را در خودآ
گفتی شنیدی هر چه هست ،گفتم کرم ،حرفی که نیست
گفتی که گوش ما پراست ،از لال در شعر شما
گفتی که مستت می کنم،حالا بیا حالم ببین
دیوانگی یک جرعه از ،مستی شده درپیک ما
طوفان پس از آرامشم ،آبادیم ویران شده
گفتی مگر آباد بود،شوخ و شر ،پرمدعا
طعنه زدی تا سوختم ،شمع درون افروختم
گفتی به معنا پی ببر،در پیچ و تاب محتوا
سرگرمم اما نیستی،رفتی نگفتی کیستی
داری معما می شوی،مهر که ای این روزها ؟
میترا کیانی
تلخ ترین آمدن وقتی بود که کسی متوجه آمدنم نشد و از آن تلخ تر وقتی رفتم و کسی رفتنم را نفهمید.
میترا کیانی
قصد نقاشی ندارم ,هی دلم پر می کشد
پای رفتن را بریدم , باز دل سر می کشد
ماهی ی چشمم رها شد در میان سیل اشک
دل گران از آنکه بی من دامن تر می کشد
در میان باتلاق , ذهن پر آشوب من اسم او می آید و در صحنه گوهر می کشد
سردی این روزها با ما نمی سازد ولی
او که باشد ماه من , آتش به آذر می کشد
مرده مام آرزو , در روز بی فردای من
دست امیدی برایم , ناز دختر می کشد
بام من کوتاه و دارم آرزوهای بلند
آسمان شهرمان سقفی برابر می کشد
میچکد اشکم ولی در نقش بوم دخترم
خنده ای زیبا به نام روی مادر می کشد
میترا کیانی
دارم از میدان آزادی به یاد ..
کشته ای بی سر ،که پایش را گشاد
زنده بی سر ، .زندگی بی دردسر
آخرش جان می رود در پای سر
میترا کیانی
ای بهترین نشانه هستی که دارمت
شیرین دلنشین که به چشمم گذارمت
در پیچ و تاب راه چو افسانه ها شدی
میخوانمت به دل که چو اشکی ببارمت
پنهان کنی حوادث طوفان عشق را
آنقدر در منی که از دل و جان می هوارمت
دل بسته ام به جای دوپایت که باد برد
میگویمت خدا ، به خدا می سپارمت
چندین نفر شدی که نبودت به حال من
چندین نفر شدم که نفس می شمارمت
در قسمتم نشد ،هیجان گریز تو
در دفتری که بی خبری می نگارمت
خوناب دیده ام به تو دارد اشاره ای
دارم امید باشی و اما ندارمت
میترا کیانی
خداحافظ ای فصل سرد جدایی
پراز رنگ هستی،پر ازبیوفایی
مراعاشق زار خودکردی و باز
رها کرد و دیدی غروب نهایی
امیدی دوباره به مهرت ندارم
پس ازآذر این دی، نگردم هوایی
توبا آتش عشق پروا نکردی
زپروانه ی دل، نخواهم رهایی
خزان گرچه امیدسالی دگر داشت
فراغش ولی صبر خواهد خدایی
بشویم ز خوناب، رخ زرد رنگم
ز آشوب این فصل کنم رونمایی
نکرد میهمانم به بیتی شبانه
ولی شاعرم کرد،داغ جدایی
به مهر نگاهش هنوز انتظارم
جدایی شکنجه است پس از آشنایی
بگریم به گور همه آرزوها
پس از مرگ امید، نخواهم فدایی
میترا کیانی(قدیمی)
اشعار بسیار خوب بودند