شنبه ۱۲ خرداد
|
|
در قطاری که می رود بالا
می رساند به مقصد آخر
با بلیطی که یکسره است تنها
مثل فیلمی که می شود اک
|
|
|
|
|
درک مفاهیمی که به هیچ می رسند
|
|
|
|
|
تو واسم هیجانی، راحت جانی
عاشقتر از آنم که بدانی
عجب دلبر نابی ، تعبیر یه خوابی
تو واسه قلبم ضرب
|
|
|
|
|
وفکر کن که
چه تنهاست
وخوب میدانم
همیشه فاصله ای هست بین فصول
|
|
|
|
|
مرا شاد و هلهله گویان ببرید / سوی مزار خوب رویان ببرید /
|
|
|
|
|
قصدِ من، حمله به آرامِشتان نیست، اگر
گزمه ی مَردُمَکم حال پریشان دارد
|
|
|
|
|
پاره پوتینم به فریاد آمده
پوستم از سوزها باد آمده
پست های بی امانِ روز و شب
مثل کوهی که به فرهاد
|
|
|
|
|
گیسو خمانده بیدبنان بر دو سوی باغ
عطر بهار می چکد از گفتگوی باغ
|
|
|
|
|
«ای مادر»
دلم یک بوسهٔ بی تاب می خواهد
به تابِ گیسوانِ نقره فامت
|
|
|
|
|
آب حوض این خانه بی ماهی
ماه هاست چو من درد و دل دارد
|
|
|
|
|
از گورستان ندامت میآیم؛
سرشکسته و خسته...
|
|
|
|
|
( کودکان
پیامبران زمین اند
باانبوهِ امت هایِ سینه چاکِ ناشناس )
|
|
|
|
|
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
هر که با اوست نثارش همه جان ها بدهند
|
|
|
|
|
والضحی
سوگند به روز،انهم در ابتدا
که خداوندت،نساخته تورا،رها
وبا خشم ،نساخته تورا ،جدا
فقط خواست
|
|
|
|
|
اي كه تو را ،علم شهي1 بُد2 به سر
نور هدايت بُوَدت در بصر3
رهبـر دانش شد
|
|
|
|
|
از منِ متهم و قاتل گلهای سپید
به تو که عاشقِ گل های رُزی...
ای که تقریرِ تو از دور مرا ساخت " سلام
|
|
|
|
|
درفضاهای درندشتی که
مفهومِ گذرهای زمان را فقط
نورها می فهمند
|
|
|
|
|
خوشا كـردار آن پاكان دينـدار
كه دين را رد نكردن تا سـرِ دار
مس
|
|
|
|
|
امشب شب معشوقه ی دریا بشود
ماه است چو ماهی که هویدا بشود
آهویی و کرشمه تو به چشم آوردی
|
|
|
|
|
آبشار گیسوانت را رها کن لعنتی...
|
|
|
|
|
نیستم کوهکن و تیشه بر اندوه زنم
ای خدا، پس تو بگو با غم شیرین چه کنم
|
|
|
|
|
من از شروعِ یک شیوعِ تازه میترسم...
|
|
|
|
|
چنان مرگ تلخ است و غم دوران چو بد
که گویا ب سنــــــــــگینی کوه و سنگ لحد
|
|
|
|
|
کوچه ها تاریکند
منو ساکم تنها
می رویم زیر چراغانی کوچه در شب
|
|
|
|
|
کوچ دل به شهر دلدار دگر جرم نیست
دوستی با عشق دیدار دگرجرم نیست
|
|
|
|
|
طبعم کنار یاد تو گل میکند هنوز
چند وقتی است که شعرم قشنگ شده
|
|
|
|
|
رقص دارد این قلم دیوانه می سازد مرا
بارنگ زرد فصل دی افسانه می سازد مرا
شب ها و بی خوابی اگر افت
|
|
|
|
|
دلتنگم از دوریت آقا، وای از این دربدری
بزار بیام به پابوست، مُردم از این بی خبری
|
|
|
|
|
گوئیا یاوه بگفته اردوغان
چشم چپ کرده به آذربایجان
|
|
|
|
|
شعر نورا کوه غم ویران کند
باغ دل را خانه ی باران کند
|
|
|
|
|
نازنینا سلام؛
حالت خوب است؟
اینجا آمده ای؟
مهر از غرب طلوع کرد مگر؛
نکند همسفر عشق شدی؛
ما را ب
|
|
|
|
|
نکندماتکسیماندهشب چشمانش
نکند در برود پای نگاهی جانش
دختری سادهدل از خطهی خونگرم جنوب
برت
|
|
|
|
|
درفراغت هر نمازم سخت وباطل میشود
|
|
|
|
|
رفتهای تا که دلم بعد تو بیمار شود
|
|
|
|
|
آنکـه در عشـق غمـــی مثــلِ زلیخـا دارد
بی گمـان اوست که معشوقه ی زیبا دارد
|
|
|
|
|
پیله ام را باز کرده خنده رخسار تو...
|
|
|
|
|
شب تا به سحر بر در میخانه نشستم
|
|
|
|
|
گرچه تن من،همه از خاک بود
|
|
|
|
|
سروش هایی هدیه ی سالروز تولدم
|
|
|
|
|
نیست از عاشق کسی دیوانهتر
عقل از سودای او کورست و کر
|
|
|
|
|
باز باران دیشب آمد
بی ترانه ...
بی بهانه ....
سرزده آمد به شعرم ....
|
|
|
|
|
سخن از وصفِ گلِ رویِ تو دارد غزلم
زِ خَمِ سلسله یِ مویِ تو دارد غزلم
|
|
|
|
|
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که بوی باطلاقش به مشامم تراود
|
|
|
|
|
لحظه ی رفتن است
لحظه ی رفتن است
|
|
|
|
|
دوستت دارم!
وقتی کودکانه،
درخیابان های شلوغ
دستم رامی گیری ...
|
|
|
|
|
من
اطاله ی نامیزان
غزل..
موجِ
صخره
خورده ...
ساحل شنیِ
نا آرام جنوب...
ممیزهایِ
دفتر نا
|
|
|
|
|
گاه جانت میبرند و گاه ثروت
|
|
|
|
|
مثه رودم که همیشه پرِ دردِ تو صداش
منِ دیوونه را با کی میشه حاشا بکنم
...
|
|
|
|
|
من نازیآباد کلِ دنیامه
میدون پاستور کوچه اختر
یه هفتتیرِ بی سرانجامم
من شاعرم کوتاه بیا دختر
|
|
|
|
|
خدا را بنده ی خود کردید این همه ظلم کردید
|
|
|
|
|
دستانم ریزش کرده خاطراتش را...
|
|
|
|
|
ای کاش در تو کمی "من" گذر کند
|
|
|
|
|
حال کرم ابریشمی را دارم که...
|
|
|
|
|
تو میایی و مرا باز در آغوش میگیری
|
|
|
|
|
بس که با این قلب، من درگیرم
بس که دست از آشنا میشویم...
|
|
|
|
|
کوتاه می نویسم
مثل نفس های خسته ام
نیم لاچنگ
به ضرب آهنگ سرفه های بی امانم
داغ می نویسم
به چهل
|
|
|
|
|
بی قرارِ موجِ حیرانی منم
پوستی براستخوان گشته تنم
من نمی دانم کجا اِستاده ام
|
|
|
|
|
از مهر و از اندیشه ات پیداست
ای مهربان درد وطن داری...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |