سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 12 خرداد 1403
    25 ذو القعدة 1445
      Saturday 1 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۲ خرداد

        اگر عاشقي گناهه پس چرا تو دلبري؟

        شعری از

        محمد علی شیردل

        از دفتر شکیبه و ستار نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ ۰۴:۵۵ شماره ثبت ۵۹۲
          بازدید : ۱۰۱۹   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد علی شیردل

        قصه ي  عشق و جنون حكايتي شنيدني است

         

         ناله هاي شب ي مجنون

         

        شنيديد ؟

         

         ،، شنيدني است

         

        اشكاي غربت ليلي  نديدين؟

         

         چه ديدني است!!!

         

        اي خدا عشق پاك ،  نميشه اينا رو نديد

         

        اي خدا ، نميشه كه بي پر و بال عشق  پريد

         

        اي خدا بهم بگو

         

        فقط بگو

         

        فقط بگو

         

        اگه عاشقي گناهه پس چرا تو دلبري

         

         اگه عاشقي گناهه تو چرا ،  دل مي بري

         

        مي دونم

         

        شما نگفتين عشق ي پاك  ِ دل گناهه

         

        مي دونم

         

         شما نگفتين انتهاي عشق سياهه

         

        ولي اين  خليفه ها تون تو زمين

         

        پرادعايند

         

         زبونم لال ، اي خدا جون اي خداجون

         

         همگي شون  ، ادعاشونه خدايند

         

        ريشه هاي همه عشق ، همه رو  چه پاك  و ناپاك

         

        باتبرهاي دوسويه

         

        اره هاي تيز و چالاك

         

         مي برند از ريشه ، از  خاك

         

        ترو خشك عشق ها  را مي زنند ميگن تو گفتي

         

        ولي من مدعي عشق

         

        نه يه عاشق حقيقي !!

         

        مي دونم خداي عاشق ، تو نگفتي ، تو نگفتي 

         

        هميشه اين آرزومه

         

         شب و روز

         

         هر وقت و نيم وقت

         

        چي مي شد خليفه ها هم مثل تو عاشق مي بودن

         

        چه مي شد خدا

         

         چي مي شد؟

         

        چي مي شد تو سينه ها شون دل مي بود ، لايق مي بودن

         

        چي مي شد ما بال مي داشتيم

         

         مي پريدم كهكشونا

         

        سرامون تو دامن عشق

         

         مي پريدم آسمونا

         

        مي نشستيم پيش دلها

         

        روي اون رنگين كمونا

         

        چي مي شد اين عاشقاي مدعي ،  شاكي نبودن

         

        همگي شون پاك و طاهر

         

         مثل او قناري دل

         

        مثل تو

         

        خاكي مي بودن

         

        چي مي شد

         

        مگه چي مي شد؟

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0