سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        فاجعه منا

        شعری از

        خسرو تاج بخش

        از دفتر نامکرر نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ ۱۰:۰۱ شماره ثبت ۴۱۸۶۰
          بازدید : ۳۹۴   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر خسرو تاج بخش
        آخرین اشعار ناب خسرو تاج بخش

                         
                                                   فاجعه   "  ِمنا "
        قطعه زیر که وصف الحال یکی از حاجیان جان به در برده از حادثه دلخراش آن روز " منا " است ؛ به لحاظ ثبت در خاطره ها و از یاد نرفتن سروده شد ! 
         
        من از آن سرزمین پاکی و مهر و صفا آیم !
        از آن کانون نور و مظهر لطف   خدا  آیم !
        ز مکه شهر الله و محمد ؛ مرکز اسلام
        ز شهر ِ قبله گاه  مسلم و  قطب ِ  نماز  آیم
         
        دریغ و درد یاران  ؛ چون بسی اندوه بر ما رفت
        هزاران کشته و  مجروح و مفقود  ؛ ازبر ما رفت
        در آن گرمای ِ   وحشتناک و  دوزخ  گونه  آنجا
        ترا گویم  چگونه آن ستم ؛  بر تک تک  ما رفت
        همه ما ؛  با کاروانی  از کشور ایران به مکه آمدیم
        کاروانی از زن و مرد ؛ از برای حج به آنجا آمدیم
        کاروان ِ حاجیان دیگری   آمد زهر جا ؛ فوج فوج   
        در کنار دیگران ؛ ما جملگی  شادان و خندان  آمدیم    
         
        روز و شب در سعی و انجام عمل  بودیم  ما
        جملگی نزدیک بر درگاه و مهمان خدا بودیم ما
        یک به یک اعمال حج هر روز چون  میشد  تمام
        شاکر از انجام آن چون پَر ؛ سبک    بودیم ما 
         
        نرم نرمک روزعید ؛  بر حاجیان نزدیک شد 
        آمد آن روزی ؛ که وقت ِ لعن ِ  آن  ابلیس شد
        حاجیان از قبل ؛   سنگها    اند و ختند
        تا که صحرا از وجود سنگها محدود  شد
            
        ما در آن روز ؛  از برای لعن ِ شیطان رجیم   
        یک به یک گشتیم عازم ؛ همچو  گردانی عظیم
        کاروانی از زن و مرد و جوان  و خرد و پیر
         رو به سوی دشمن دیرینه ؛ با دستور ِ  یزدان کریم
         
        ناگهان راه و  مسیر ِ  کاروان   مسدود شد
        چون که راه آن  جماعت بسته و محدود شد
        جمعیت   آمد  گرفتا رِ   فشاری بس عظیم
        پیش و پس رفتن برای  حاجیان ؛  مردود شد 
         
        چون فشار و ازد حام خلق  از حدش   گذ شت
        طاقت مرد و زن از مرز  تحمل   در گذ شت
        زیر دست و پا بیفتا د ند  با حالی   نزار
        شد نفسها تنگ تر ؛   طاقت ز اندازه  گذ شت
         
        کار  ؛  دیگر  چون  بسی  ناجور شد    
        فوج فوج شرطه ها بر آن مکان  مامور شد  
        تا که در ظاهر    بیابند راه حل  مشکلات
        لیک شد بد تر شرایط ؛ حالمان رنجور  شد  
         
        لحظه لحظه وضع میشد بدتر از یک لحظه پیش
        هر کسی در فکر چاره از برای درد ِ  خویش
        " العطش ؛ مردیم ما از تشنگی "  فریاد  زد !   
        پیرمردی جان به کف  ؛ خونش ز پیشانی  به ریش  
         
        شد بسی کشته ز حاجی ها به زیر دست و پا
        بیشتر شد کشته ها هر لحظه  در  آمارها
        شد فزون تعداد  آنها در   حدود دو هزار
         در شمارش نا مده ؛ انبوهی از  مفقود ها
          
        الغرض گفتم ترا این مختصر زین   واقعه
        دل به درد آید ز مرد و زن ازاین  بد حاد ثه
        ما که در بردیم جان خود به اذنت  یا  کریم !
        روح آنان کن قرین با   رحمتت ؛  بی واسطه
         
        از  برای  شادی  ارواح ِ  کل   حاجیان
        خواهم از یزدان و از پروردگار این جهان
        کی خدای عادل و قاهر به هر کار ِ زمین
        هر چه ظالم زین  مکان ؛  بیرون  بران
         
        کنم حرفم  بسی کوتاه  و لب بندم   ز   قهر
        چون توانم گویم از بی مهری  دریوزه  دهر
        چون ز دستم رفت آن  "همسر" که بودی در برم
         دیگر آکنون خم شده  از هجر او ؛  پشت و  کمر
         
        در  کلام  آخرم  گویم  به   حکام ِ    لئین
        شرم دارید از خدا  ؛ و گفته  مردان ِ دین
        بشنوید   از  سوی  آنان   این   پیام   
        شر خود را کم کنید از خاک پاک سرزمین  
         
          ای سلیمان ؛ ای تو سلطان و شه  آل  سعود
        ای وهابی ؛ ای که گشتی   نوکر ِ  قوم ِ   یهود
        ای که گفتی  حافظ  ِ  صلح  و صفای    اُمتی
        ظلم و جورت  زابتدا ؛  بر حاجیان معلوم  بود
         
        شد حریقی در هتل بر پا ؛  ز بی تکلیفی ات
        گشت کشته چند حاجی ؛ ز بیعر ضگی  ات
        روز دیگر  منجنیق افتاد  ؛ از  آن   ارتفاع
        شد بسی کشته ز حاجیها ز بی مسئولی ات
         
        چون لیاقت نیست در نزد تو و  دستگاه  تو
        رو کنار از منصب ِ شاهی ِ  کشور؛  زود تو
        سالها خوردی و پر کردی تو جیب از پول نفت
        بس کجا شد آن حیا و خجلتت ؛  کو  شرم ِ تو ؟
         
        خسرو تاج بخش
        لندن – اکتبر 2015
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0