سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
    24 شوال 1445
      Thursday 2 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت

        فرمانده

        شعری از

        عیسی نصراللهی( تیرداد)

        از دفتر غم نامه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ ۰۷:۱۳ شماره ثبت ۴۱۴۱۱
          بازدید : ۳۴۳   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عیسی نصراللهی( تیرداد)

        شب بعد از پسین جنگ
        و
        آن پیکار ...
        صدای قهقهه...
        دو چندی مست
        و
        یک جام بلور خام...
        فردا دیگر تمامش حرف این تومار خواهد بود
        در بند کنید ماندگان را
        و
        لیکن
        خورشید غرق تابشی نو میشود
        فردا
        کودکان تمامه ی این جام خواهند شد
        با
        گاهانی هراس انگیز
        میشکفند
        غنچه میشوند
        و
        بسوی خورشید
        با
        مشتهای پر از خون و
        خیمه هایی تاراج رفته
        نگاه در نگاه ....
        بر بالش نرمین پر از درد و خیال
        آواز قویی خونین میشوند...گاهی
        و
        یا
        بوی گندم را
        دوباره...
        خیره در خورشید خویش/
        ابلیس نیز...
        خنده را با هر دو دستش سخت میگیرد
        میپاید...
        زمین سرخ سرد دور زخمی را...
        هویدا میشود
        اما
        دوباره در قبای پیرمرد حاضر تنها
        تنه وا میدهد بر هرم روز و روزگار نو
        خورشید سوزان منقوش وارونه...
        دوباره
        درس آزادی!
        هدف، بازیچه ی بینور
        و
        خود در خالی خندان...
        دو دستش هیچ یک عمر پس از ترس است
        لیکن
        جانب افسانه ی قدیس
        بوی باران و نم گندم
        در آن
        جاریست...
        جهان هر جا رود باز هم به تشویش است
        جهان ملزوم نهب و غآرت لوث است
        میان بت تراشان
        آذری با چهره ای مسلول...
        بیاور شاه ابراهیم و قاضی میکند
        از نو
        در این صحرا هماوردی مشوش...
        دشنه از رو میکشد فقر ندار خویش
        هان...
        پایانی به پویایی پیدایی پذیرا باش
        و
        این ابلیس در مرز دم خشم است
        نوید قوچ دیروز از پی پور است
        خورشید دشت
        خورشید سوخته های روشنایی بامداد
        همان بارقه در کوره راهان
        کز نای بریده کودکش جاریست...
        قبیله...
        آه
        این بار گویی برده اند ...
        مرد بزرگ اندیشه را ...
        افسوس
        میان جمع این سودا...
        دو درهم پست انگارید؟
        آری دو درهم ...میدهم مهتاب ...
        قبیله
        آه...
        گرگان بی پالان شوند
        در
        شامه ی این سگ...
        قبیله/
        غرق
        گناه روز اول میشود از ساقه ی گندم؟
        قبیله ...
        قهر قمر در قعر گودال است؟
        دوباره

        درس آزادی
        دوباره
        راه آبادی...
        تو بنگر
        تو اما نیک و بد
        یا
        قصه ی افسانه ی خورشید خواهی شد
        سگان در بند این گرگان دمادم ...هی به هم لولند
        و
        آخر سر اسیر نور خواهند شد
        تو ای آزاده ی بی سر
        تو ای فرمانده ی تنها
        درآخر
        شور خواهی شد
        درآخر
        نور
        خواهی شد/


        عیسی نصراللهی/ مهرماه94
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0