سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      جام تهی

      شعری از

      روح اله محمدی

      از دفتر قافیه های لعنتی نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ ۰۷:۳۶ شماره ثبت ۳۵۰۲۳
        بازدید : ۵۱۷   |    نظرات : ۱۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      من ز بی شرمی این وسعت تنهایی خویش
      که گرفته است مرا از پس و پیش
      و زند هر دم و هر لحظه بر احساسم ، نیش
      همچنان در عجبم
      ..................................
      من ز بازار رفاقت که در آن
      همه غرقند به سود آوری و دلبری و چانه زنی
      و کمی راهزنی
      همه اجناس گران و کسبه مست دروغ
      و دریغ از دو سه خط شعر فروغ
      من از این قحطی آن جنس که نیست
      و از آن گرمی بازار که از مهر ، تهی است
      همچنان در عجبم
      .....................................
      من به اندازه یک شوق ، دویدن دارم
      و به اندازه یک شعر ، شنیدن
      و پرم از عطش بهت رسیدن ......
      او به اندازه یک بال ، پریدن
      و به اندازه یک ناز ، کشیدن
      او به اندازه یک خاطره ، چیدن دارد
      من از احساس خود و غربت این فاصله ها
      و از این جام تهی
      که ننوشید کسی جرعه ای از کام مرا
      همچنان در عجبم
      .........................................
      و از این حس غریب
      که عجیب است برایم همه چیز
      که فنا شد همه عمر
      پی آن نوگل خندان و پر از خار
      دلم دست آویز
      و از این عالم رویا که در آن
      او فراری ز من و نشئه تعقیب و گریز
      همچنان در عجبم
      ........................................
      راست می گوید او
      پشت دریا شهری است
      خوب می دانم نیست
      و اگر هم باشد
      شهر بی تو به چه می ارزد ؟ ..... هیچ
      من از آن کوچه مهتاب و غم پیچ به پیچ
      همچنان در عجبم
      ..................................
      و در این حس ، که مرا نیک فسرد
      و در این قافیه تکراری
      که دلم را آزرد
      همچنان خواهم بود
      همچنان خواهم ماند
      همچنان خواهم مرد.....
      ۸
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0