سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 18 خرداد 1403
    1 ذو الحجة 1445
    • سالروز ازدواج حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها، 2 هـ ق
    Friday 7 Jun 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۱۸ خرداد

      « داستان من »

      شعری از

      مجید ابتدایی(شمع)

      از دفتر یک سودا و هزار سر نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۰ ۱۹:۴۳ شماره ثبت ۱۰۰۹۳۰
        بازدید : ۱۲۷   |    نظرات : ۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      آخرین اشعار ناب مجید ابتدایی(شمع)

      تنش را رایگان می داد
       در دستانِ  مستِ بادِ سردِ شب
      دو ساقش را هوسناکانه می بوسید،  رسوایی
       لبِ سردِ شبِ تاریک،  می بوسید لب هایش
       فشار زِبرِ لبهای نمی‌دانم،  نفس را بُرد از یادش
      چرا می‌خواست این سان عشق بازی را؟
      نمی دانم
       نگاهِ شهوت آلودی،  تو گویی هر قدم،  او را طلب می‌کرد
       آری،  ماه هم،  دزدیده بر اندامِ عریانش تماشا کرد
      تنم ارزانیت ماها
       از آن بالا ببین،  آیا
      نمی بینی تو دلدارم؟
      همو کز بویِ  گلبرگم ، هزاران بار می میرد
       تنم ارزانیت ماها
       بهارم را تو پیدا کن
       بگویش ماندم تنها
       گل تنها
      گل تنها، سحر همچون شب پیشین
      زِ دردِ تن،  نمی آسود
       تنش،  دستمالی باد و مَه و شب
       و جان،  در حسرت یک عشق
       محبت بود زندانش
      ز شرم آنگاه،  فرو می‌بست چشمانش
       من امّا، زین صبوری ها
      زدم فریادها،  ای داد
       چرا این سان تنت را رایگان بخشیده ای  با هیچ؟
      چرا در انتظار هیچ بی تابی؟
       چرا از نارفیقان چهره ی  آیینه می خواهی؟
       و گل خندید:
      افسوس از برایت می خورم ای دوست
       که تو هرگز نمی دانی
      ( کِه را،  من چشم در راهم)
      همورا، کَز تنش،  امّید می خواهم
      وفادارم تمنّا از نگاهش را
      اگر بخشیده ام این سان
      تنم را دست بیگانه
       برای آنکه راحت،  آنکه جانم را طمع دارد
       به دور از فتنه ی  شب
       یا ستاره
      یا که ماه و باد
       مرا آغوش بگشاید
       کند از این قفس آزاد
      تو آیا جای من بودی
       برای لمس آزادی
       تو آیا تن نمی دادی؟
      چرا ای گل،  تو می دانی چه سان بودن،  شدن، باید
       نمی دانی
       نمی دانی که من هم،  جان و تن دادم برای دوست 
      ۲
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۲۴ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۴۱
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و خوش آهنگ بود
      سرشار از احساس خندانک
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      پنجشنبه ۲۴ تير ۱۴۰۰ ۱۶:۰۵
      درود برشما
      بسیار عالی
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      طوبی آهنگران
      پنجشنبه ۲۴ تير ۱۴۰۰ ۱۷:۰۴
      سلام بزرگوار شعری بسیار زیبا
      سروده اید
      احسنت بر شما
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      تصنیفِ ماندگاری ست لبخندِ تو دِلآ بس ااا دنیا نماند دائم وِفقِ مُرادِ هر کس ااا سلام آدینه بخیر بداهه س
      المیرا قربانی

      هوای تبریز عالیه اا خدایا به آنچه دادی تشکر اا به آنچه ندادی تفکر اا به آنچه گرفتی تذکر اا که داده ات نعمت و نداده ات حکمت است
      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      الهی خرم و دلشاد باشید ااا شما در زمره ی اوتاد باشید ااا چشم البته شبهای خنک تبریز به عالمی می ارزد حتما تشریف بیارید همگی نابیان ارجمند و عزیز قدم بر دیده
      المیرا قربانی

      درود اا عزیزم انشالله روحشان شاد اا ما هم تا صبح همان روز پیگیر بودیم اا و خیلی هم متأثر شدیم اا شهر تبریز رو خیلی دوست دارم باید یک بار آقای خوشرو رو بیارم تبریز رو ببینه اا خیلی گریه نکنید اا روزگار همین وزندگی جاودانه ما دنیای ابدی است اا آرام باشید و مرتب ذکر بگویید اا التماس دعا
      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      دلخوشی و عشق و امید همیشه همراه باد ااا لبخند و یاریِ خدا ستاره و ماهِ تو باد ااا نه استادبانوجان امروز پنجشنبه ست همش گریه کردیم یه حس غربتی داشت شهر تبریز هم به دلیل مرگ شهدای بالگرد هم اینکه خیلی وقته تبریز نبودم ااا بداهه د

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0