پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت
|
|
دیگه هیچ چیز مثل سابق نیست
|
|
|
|
|
مهرم داره تموم میشه
مهر مهربون بود باهات؟
راستش رو بخوای من که نه
هی سلام میکردم بر برگ های عاش
|
|
|
|
|
خاطراتت بعد از رفتن تو فنا پذیر تر ام کرده...
|
|
|
|
|
هر خزان میآید و یاد زمستان میکند
کوچه را بازیچهای از برگریزان میکند
|
|
|
|
|
آزمایشگاه دنیا را ببین
مدّعی در این میان رسوا شده
|
|
|
|
|
منکری دیدم خدا انکار کرد.
با منش آمد به بحث پیکار کرد.
|
|
|
|
|
زمینْ خونی، زمانْ خونی
نگاهِ عاشقان خونی
پدر گریان، پسر حیران
زنی ویران، جوان خونی
نه تنها ل
|
|
|
|
|
تو را می شناسم
چراغی به راه کرده در خواب
|
|
|
|
|
ای صبح سحر نوبت بیداد زمان شد
|
|
|
|
|
از خدا خواهد دلی عاشقتر از مجنون ( علیم)
مهر لیلا تازه می سازد سرای کهنه را
|
|
|
|
|
یا ساده و بیرفیق و منگل هستی؛
|
|
|
|
|
تیر عشقش زد به سوی انجمن
هیمهها افروخت حقا از سخن
|
|
|
|
|
حالم یه حالی میخواد ،
که با آن عاشقی کنم
|
|
|
|
|
...کدخدا و خدا.....
کدخدا
می خواست خدایی کند
اما نشد
بعد مرگ پادشاه
در شهر شاهی کند
اما نشد
|
|
|
|
|
این شنبه ای که آغاز شد به یاد تو
خیر است بر همه عالم به نام تو
|
|
|
|
|
تو از کدام کوه برنگشتی؟
کدام شب را برای همیشه ندیدی؟
زندگی ات را پای کدام درخت زردآلو چال کردی؟
ب
|
|
|
|
|
شعر می گویم همش از ورای صورتش
سعی خود را می کنم نِی توان گفت از بَرش
منکه خود را کُشته
|
|
|
|
|
سروده ایست از هجرت که بسختی طی شد
|
|
|
|
|
این روزا به باطن خوب کسی نگاه نمیاندازه
|
|
|
|
|
بارِ سنگینِ هبوط ، از اعتبارم کم نکرد ..
|
|
|
|
|
بوی خون کل دنیا را گرفته
کفتار هاری که دنبال طفلی افتاده
صدای مظلومیت در دنیا طنین انداز
و چشمهای
|
|
|
|
|
...
تو ای جان گران من
تورا قلب و غزل بوسد🍃
|
|
|
|
|
بشنو از من چند نصیحت دلبر من
سادگی یکرنگ بودن توی این دوره زمونه اشتباست
سفرهء دل را گشودن پیش ه
|
|
|
|
|
گاهی به افرادی برمی خوریم که انسانیت را به خاطر لجبازی های سیاسی کنار گذاشته و جانب ناحق را می گیرند
|
|
|
|
|
شراب از جام به پیمانه فقیرم لیک شاهانه
|
|
|
|
|
من چلچله ی باغ توام
در میان درخت تنومند دلت
آشیان ساخته ام
سرما که بیاید من در دل تو گرم ش
|
|
|
|
|
غرش کبود آهنگین
مهراب خونین
|
|
|
|
|
رشد به رشد............
......،............،.......،.......
|
|
|
|
|
چون من...
خیلی هارا نبخشیده ام...!
|
|
|
|
|
روزای تعطیل هفته حسای بدی میاره
|
|
|
|
|
و خدای که
آدم را
به عشق بهشت...
عشق را به سیب!!
سیب را به هوس...
و
مرا
به عشق تو
در بهشت
|
|
|
|
|
در این تک بیت که بخشی از یک غزل است بر لیاقت نداشتن برخی حتی برای سخن گفتن با آن ها تاکید شده است.
|
|
|
|
|
❄️نجات از مرگ شاید کم ببینی
ولی هر روز است یک پیشبینی
|
|
|
|
|
برای گناه!
کافیست جستجویت کنم
|
|
|
|
|
گاهیدلت نمیخواهد
به خانه برگردی
سر زیر بال میبری
تا به سایه برگردی
سوی ناکجا پر چنان گیری
گوی
|
|
|
|
|
دردهایم را شنیدی بی دوا یی تا به کی؟
مـُردم ازداغ فراقت بی وفایی تا به کی؟
|
|
|
|
|
ای آذری دخت سهند ، بانوی فریاد و سکوت/نام تو هم رنگ جنون آواز آزادی سرود
|
|
|
|
|
بجز نگاه تو از انتخاب بیزارم
|
|
|
|
|
تو ندانی که غمت با دل بیمار چه کرد
|
|
|
|
|
بر بوم آسمان زده شد رنگی از خزان
|
|
|
|
|
تو ولی تا سر آیینه ی من قد بکشی
قایقت در من طوفان زده روشن بشود
|
|
|
|
|
عاشقان را مظهر لیلا تویی
عارفان را مستی صهبا تویی
|
|
|
|
|
شراب چشم تو دیدم پر از ترانه شدم
به ناز دیده ی تو شعر عاشقانه شدم
|
|
|
|
|
چرا قُربتاً الی الله ، نشود بجای مزدوریِ این دل ؟
اگر مزدور بمانَد ، همان بِهْ دوری ازاین دل
|
|
|
|
|
آئینه مرا دید ، به لَختی ، نگران شد
|
|
|
|
|
این شعر کنایه به اینه که دل شکستن هنر نمی باشد
|
|
|
|
|
من آنم کز شعار مرگ بر انسان دلخونم
|
|
|
|
|
چون نقابی بیفتد صورت از سیرت سیاهتر باشد
و عشق با دروغ های رنگی آغشته
تو از خود و سیاهی درونت بیخ
|
|
|
|
|
دانه ای کوچک ز دست باغبان
|
|
|
|
|
جانم به لب رسید و به جانان نمی رسد...
|
|
|
|
|
چشم او را در چه میجویی رفیق
آنکه میجویی جفا کرده به تیغ
نی لبک را در جهان رازی به لب
هر لبش را بش
|
|
|
|
|
سر خوش از ازدحام فرداها
مرگ راه گلویمان را بست
باز انجیل ماریا آورد
و کسی به خیال تو دل بست...
|
|
|
|
|
اهل خوبان را چه ماند و آن عجوزان را چه شد
قلبِ تاریک و سیاه و شمع سوزان را چه شد
همدلی در عشق مصدا
|
|
|
|
|
نبستی دل به آیین و به چون و چند های من
|
|
|
|
|
هیاهوی درون ..؟
یکی را می شناسم سالیانی ست
گرفتار هیاهوی درون است
شده بیگانه با رفتار موزون
|
|
|
|
|
کاش میشد رگِ قلبــم به تو پیوند نداشت
عطــرِ مــوهای تو را کافه ی دربنــــد نداشت
|
|
|
|
|
فلسطین نام خاک مسلمین است
شکوه و شوکت قرآن و دین است
|
|
|
|
|
سالها بر سر آتش، سر سازش داریم
خسته و سوخته امید فروکِش داریم
چون سرِ سوزن مان، گیرِ وفاپیشگی است
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۸۱ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |